نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - مهجور
«اولین اقدام تشکیل یک جلسه با بچه‌های سپاهی بود. آن‌ها دل پری داشتند و شاکی بودند که چرا اقدامی برای اعزامشان به جبهه کردستان صورت نمی‌گیرد و مدعی بودند مثل یک اسیر در سپاه قزوین زندانی شده‌اند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور » است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۶۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۸

«یکی از دوستانم که به منزل من رفت‌وآمد داشت به اهالی قصر شیرین اطلاع داد که ما در منزل‌مان عکس امام را قاب کرده و بر روی دیوار اتاق نصب کرده‌ایم. با انتشار این خبر، مردم غافل‌گیرانه به پشت در خانه ما هجوم آوردند. وقتی در را باز کردم عده‌ای از روی هیجان و خوشحالی با من روبوسی کردند و اجازه ورود خواستند. آن‌ها با دیدن تصویر امام به گریه افتادند، دست‌به‌دست چرخاندند و بوسیدند و صلوات فرستادند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور » است که در آستانه ایام‌الله دهه‌فجر تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۲۹۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۰

«وقتی از برادرم می‌پرسیدند برادرت که رفته جبهه، تو دیگر کجا می‌روی؟ جوابی می‌داد که همه را وادار به سکوت می‌کرد. می‌روم تا امام زمانم را ببینم و راهی خرمشهر شد تا در عملیات بیت‌المقدس شرکت کند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور » است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۹۷۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۳۰

«شهید مهدی زین‌الدین حین رفتن از من پرسید: «راستی مهجور تو پول داری؟» خندیدم و گفتم «فرمانده لشکر ۵۰۰ تومان هم توی جیبش پیدا نمی‌شود»؟ خندید و همان مبلغ را گرفت و راهی قم شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور » است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۹۴۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۱

«آمدم ماوقع را برایش تعریف کنم که در یک آن شیطنتم گل کرد و قیافه غمگین به خودم گرفتم و با ناراحتی سری تکان دادم و گفتم راستش را می‌خواهی بدانی؟ با دلواپسی گفت «راستش را بگو». طاقتش را داری؟ دست‌پاچه و نگران جواب داد بگو! بگو! نکند مجروح شده؟ سرم را پایین انداختم و گفتم: علی شهید شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور » است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۹۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۷

برگی از خاطرات؛
«فرماندهی تیپ ۱۷ علی‌ابن‌ابیطالب(ع) بعد از مرحله چهارم عملیات رمضان را دوست عزیزم شهید «مهدی زین‌الدین» بر عهده گرفت. درست به خاطر دارم که مدام تکرار می‌کرد اگرچه فرماندهی تیپ افتخار بزرگی است که نصیبم شده، ولی من به دنبال افتخاری بزرگ‌تر یعنی شهادت در راه خدا هستم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور » است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۵۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۲۲

«یکی از بچه‌های سپاه هم که چند بار با خباتی‌ها رویاروی شده بود، می‌گفت از حق نگذریم چریک‌های جنگاوری‌اند و مثل یوزپلنگ از کوه بالا می‌روند و مثل عقاب از فواصل دور طعمه‌شان را با یک تیر شکار می‌کنند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور » است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۷۵۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۲

«شهر‌ها بیش از این به فعالیت فرهنگی و اجتماعی نیاز داشتند، ولی از یک سو به علت حضور ضدانقلاب و احتمال حمله عراق کمتر مبلغ و روحانی حاضر می‌شد وارد منطقه ما شود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور » است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۶۰۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۸

«اصرار‌های جواد کارساز نبود تا اینکه یک روز به محل کار پدرم رفت و در آن‌جا همکاران آقاجان پادر میانی کرده و به پدرم گفتم حاج‌آقا چرا ناراحتی؟ می‌رود و برمی‌گردد! او را جلو نمی‌برند. آن روز جواد سر از پا نمی‌شناخت مرتب بالا و پایین می‌پرید و با نشان دادن امضای پای رضایت‌نامه فریاد می‌زد «آخ جان رضایت داد! بالاخره رضایت داد! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور » است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۲۰۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۷

رمضانعلی مهجور پدر بزرگوار شهید «جواد مهجور »، پدربزرگ شهید «مجید مهجور » و پدر منوچهر مهجور رئیس محترم سابق بنیاد جانبازان استان قزوین به فرزندان شهیدش پیوست.
کد خبر: ۵۳۵۲۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۷

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«ناگهان صدای انفجار و موشک‌باران شهر، گوش فلک را کر کرد. به فاصله چند ثانیه حال و هوای شهر دگرگون شد. گردوخاکی از کوچه‌ها برخاسته بود که چشم چشم را نمی‌دید. گرومپ گرومپ موشک‌ها در جای جای بانه بر زمین می‌نشستند و صدای ممتد تیراندازی و انفجار یک لحظه هم متوقف نمی‌شد ...» ادامه این خاطره از «منوچهر مهجور » یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۳۸۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۱

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«شهید آذربون در حالی که از سوی امام راحل، حکم فرماندهی منطقه غرب را در جیب داشت، ولی سمت معاونت آقای صیاد شیرازی را پذیرفت و ترجیح داد در نزد او مشغول خدمت به مملکت شود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «منوچهر مهجور » یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۲۳۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۸

«وقتی پدرم از جواب‌های ردگم‌کنی من متقاعد نشد شروع کرد به قانع کردنم. ارتش برای تو نان و آب نمی‌شود!... با دوری از خانه و خانواده می‌خواهی چه کار کنی؟... پسرم بچسب به کار خودت!...» ادامه این خاطره از «منوچهر مهجور » یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۶۴۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۲۱

برگرفته از کتاب مرد روز‌های بارانی؛
«یکی از افراد پیشنهاد داد برای اینکه خیال‌مان راحت شود که کسی از ضدانقلاب زنده نمی‌ماند کل روستا را به آتش ببندیم. وقتی این حرف به گوش برادر دادبین رسید با عصبانیت فریاد زد: اگر همه کشته شویم کسی حق ندارد حتی یک گلوله به سمت روستا شلیک کند. اگر قرار است آدم بی‌گناهی بمیرد پس ما چه تفاوتی با این جانیان داریم؟ ...» ادامه این خاطره از "منوچهر مهجور " یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۳۵۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۲

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «همین که فهمید باید برای شناسایی منطقه عازم ماموریت شویم فرزند چند روزه‌اش، ابوذر را زیر بغل زد و گفت: برویم. پرسیدم: این طفل معصوم را کجا می‌آوری؟ می‌رویم جنگ نه مهمانی! ...» ادامه این خاطره از "منوچهر مهجور " یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۳

برگرفته از کتاب مرد روز‌های بارانی؛
نوید شاهد - «عملیات بیت‌المقدس در اردیبهشت ۶۱ آغاز شد. این عملیات در چندین مرحله تنظیم شده بود که شکستن خطوط اولیه دشمن و عبور از رودخانه کارون و گرفتن سرپل در غرب کارون تا جاده آسفالته اهواز – خرمشهر به عنوان اهداف مرحله اول تعیین شده بود ...» ادامه این خاطره از "منوچهر مهجور " یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۵۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۰۱

نوید شاهد – در قسمتی از کتاب "مرد روزهای بارانی" که روایت خواندنی زندگی "منوچهر (علی‌اصغر) مهجور " از فرماندهان دوران دفاع مقدس است، می‌خوانید: «در آغاز کار برای ایجاد امنیت تصمیم گرفتیم منطقه را بین نیروهای کمیته، مردم محلی و ارتشی‌های انقلابی گروه ضربت تقسیم کنیم، اوایل انقلاب به دلیل کمبود امکانات و اسلحه، اغلب افراد کمیته به چوب و چماق مسلح بودند و با همان سلاح نگهبانی می‌دادند ...»
کد خبر: ۵۰۰۸۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۱۴

نوید شاهد_دهم آذرماه، پنجاه و هشتمین سالروز تولد شهید «جهانگیر مهجور » بهانه‌ای است که نوید شاهد استان خراسان شمالی تصاویر ناب از این شهید والامقام را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۴۹۳۶۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۱۰

نوید شاهد - پدر شهیدان "علی اصغر و مهدی مهجور " پس از تحمل سال ها دوری فرزندان شهیدش بر اثر کهولت سن، دار فنی را وداع گفت و به لقاءالله پیوست.
کد خبر: ۴۹۱۷۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۴

نوید شاهد - «آن اوایل به دلیل کمبود امکانات و اسلحه، اغلب افراد کمیته به چوب و چماق مسلح بودند و با همان سلاح نگهبانی می‌دادند ولی با گذشت زمان و دستگیری افراد ضد انقلاب و اشرار، اسلحه آنان ضبط شد و در اختیار بچه‌های کمیته قرار گرفت ...» ادامه این خاطره از «منوچهر مهجور » یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۹۳۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۰