شهید «علی عاشوری» جوانی مؤمن و ساده زیست بود که در دل روستایی کوچک از هشتبندی، پرورش یافت؛ با دستانی پینهبسته از کار و دلی سرشار از عشق به اهلبیت(ع). از پالایشگاه تهران تا میدانهای آتش در فکه، تنها یک مسیر را شناخت؛ بندگی، غیرت و شهادت.
مادر شهید تعریف میکند: یک روز به شهید گفتم؛ مادرجان، صبر کن حالت بهتر شود، بعد برو. اما جهانگیر با همان آرامش همیشگیاش گفت؛ مادرجان، اگر ما نرویم، پس چه کسی باید از این کشور دفاع کند؟ اگر هر جوانی فکر کند دیگری میرود، آنوقت دیگر کسی در جبهه نمیماند.
جانباز «علی مرادی شهدادی» از فعالیتهایش در جبهه چنین روایت میکند: در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۴ برای اعزام به جبهه نامنویسی کردم. دفعه دوم، همزمان با عملیات والفجر ۸ به منطقه اعزام شدم. وظیفه من در جبهه کار با ماشینآلات سنگین مثل لودر بود؛ راهسازی میکردیم و سنگر میساختیم.
شهید «رمضان سالاری» در وصیتنامهاش مینویسد: شما مسئولیت پیام ما را دارید. شما مسئول هستید که پیام این شهدا را به جامعه برسانید. شما زبان گویای اسلام هستید. بنابراین وظیفه و رسالت شما سنگینتر از ماست.
برادر شهید تعریف میکند: برادر شهیدم همیشه پشتوانه درسی ما بود و در درسهایی که ضعیف بودیم، با عشق و علاقه به ما کمک میکرد. برادرم همیشه در کنار ما بود و به زندگیمان کمک میکرد.
پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان هرمزگان تصاویر به یادگار مانده از شهید «رمضان سالاری» را برای علاقهمندان منتشر کرد.