محمد طالبیان - صفحه 2

محمد طالبیان
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

خاطرات|با تبسمی زیبا نگاه کرد و گفت: "مردم خودشان می دانند"

حاجی! بعد از تبلیغ برای دیگران، دست کم برای مردم می گفتی که خودت هم برای نمایندگی مجلس اسم نوشته ای! با تبسمی زیبا نگاه کرد و گفت: مردم خودشان می دانند.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

بودم بودم، حساب نیست؛ هستم هستم، حساب است

انقلاب پیروز شد و مدتی گذشت. یک روز رفتم پیش حاج آقا و گفتم: شما برای نمایندگی حتما نامزد بشوید؛ چون من مطمئنم که اگر در مورد سابقه مبارزاتی و سیاسی خودتان برای مردم صحبت کنید و آنها کاملا شما را بشناسند و پی به توانایی های شما ببرند، به شما رأی خواهند داد. در جواب ام گفت: بودم بودم، حساب نیست؛ هستم هستم، حساب است.

اگر مرا دوست دارید، دیگر این کار را نکنید

یکی از همان روزها دو نفر از برادرها خسته و تشنه از روستایی برگشته و به پشت مسجد رفته بودند؛ به خیال خودشان جایی که کسی آنها را نمی دیده، داشتند آب می خوردند. حاج آقا طالبیان از راه رسیده و با ناراحتی گفته بود: عزیزان من! این چه کاری است که شما می کنید؟! شما به خاطر این که من به مجلس بروم، عملی واجب را ترک می کنید و می روید برای من تبلیغ می کنید؟! اگر برای من است، اگر مرا دوست دارید، دیگر این کار را نکنید. روزه بر شما واجب است.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

هدف از شرکت در انتخابات انجام تکلیف و وظیفه الهی بود

چهره اش از هم باز شد و با تبسمی دل نشین گفت: هدف از شرکت در انتخابات انجام تکلیف و وظیفه الهی بوده. اگر هدف شما همین مطلب بوده، بلند شوید دسته جمعی وضو بگیریم و نماز شکر بخوانیم؛ ولی اگر هدف دیگری جز رضای خداوند داشته اید، وضو بگیرید و نماز بخوانید و استغفار کنید. شاید خداوند گناهان شما را ببخشد.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

همه چیز را فقط برای خدا می خواست

وقتی همراه حاج آقا طالبیان به روستاهای "گره چاقا" و "فیروزان" رفته بودیم، شاهد بودم که رقبای انتخاباتیش را روحانی و به نوعی اصلح معرفی می کرد و از مردم تقاضا داشت که به یکی از آن دو نفر رای بدهند و این چیزی جز زهد، تقوا و اعمال خالصانه او نبود که همه چیز را فقط برای خدا می خواست
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

من که پشت سرش نشسته بودم، حتی یک آخ هم نشنیدم

من که پشت سرش نشسته بودم، حتی یک آخ هم نشنیدم. به سرعت او را به بیمارستان رساندیم. پایش را چندین بخیه زدند و پانسمان کردند. مدت ها با عصا راه می رفت. تحمل و مقاومتش در مقابل دردها بی نظیر بود. هیچ وقت در مقابل درد و مصائب و مشکلات بی تابی از او ندیدم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

حتی پول کرایه مشهد تا نهاوند را ندارم، با مخارج تبلیغات چه کنم؟

نهایتا بر اثر پافشاری و اصرار ما گفت: من حتی آنقدر پول ندارم که کرایه مشهد تا نهاوند را بدهم، با مخارج تبلیغات چه کنم؟ ما دست از اصرارمان برنداشتیم و گفتیم: حالا شما تشریف بیاورید، بقیه کارها با ما.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

از خارج برایمان فرستاده اند!

از آن روز به بعد، به همان ترتیبی که گفته بود، چای دم می کردم. جالب این بود که هر کس چای را می خورد، با به به و چه چه می گفت: عجب چای خوبی! این چای را از کجا خریدید؟ حاجی می خندید و به شوخی می گفت: از خارج برایمان فرستاده اند!
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

آقای یوسفی! بد این است که به عهدمان وفا نکنیم

چند نفر از جوانان روستای برجک از حاجی دعوت کرده بودند تا برای سخنرانی به آنجا برود. ماشین نبود. من یک موتور تریل ۲۵۰ سی سی داشتم. گفت: با همین می رویم. گفتم: نه، حاجی! خوب نیست، خیلی بد است. گفت: آقای یوسفی! بد این است که به عهدمان وفا نکنیم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

می خواهید اختلاف ایجاد بکنید. این حرکت عليه من است!

همین که حاج آقا طالبیان وارد جلسه شد، نماینده وقت، یعنی رقیب انتخاباتیش که روحانی هم بود، با عکس العمل شدیدی از جا بلند شد و گفت: شما با دعوت از ایشان به این جلسه، می خواهید نبش قبر سیاسی بکنید! می خواهید اختلاف ایجاد بکنید. این حرکت عليه من است!
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

دوست ندارم از مسئولیتم سوءاستفاده کنم

با همان نگاه نافذ و لبخند ملیح رو به من کرد و گفت: این پنج تومان را ببر و برای ماشین بنزین بخر. رفتن به خانه یک کار شخصی است. من دوست ندارم از مسئولیتم سوءاستفاده کنم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

باید احساس مسئولیت داشته باشند

هدف این است که روح امیدواری را در این افراد زنده کنم و یادآوری کنم که مسئولیت یک خانواده بر دوششان است و باید احساس مسئولیت داشته باشند.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

مادرم قسمم داده و گفته با شما هم سفر نشوم

حاج آقا! شما با این اتوبوس بروید و من با اتوبوس بعدی می آیم. به خدا شرمنده ام، آخر مادرم قسمم داده و گفته با شما هم سفر نشوم! مادرم می گوید که شما بدشانس هستید
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

وقت دکتر از حیات من بیشتر ارزش دارد

صالح استاندار و دکتر شیبانی هم وزیر بهداشت و درمان بود. با آن حال و وضعیت، حرفم را قطع کرد و گفت: نه نه، بگو نیاید، وقت دکتر از حیات من بیشتر ارزش دارد، نه، نه.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

نگذاشتم حرفش تمام شود و گفتم اللهم صل على...

گفت: مگر من اسم حضرت محمد را... نگذاشتم حرفش تمام شود و گفتم اللهم صل على... فریاد زد که مرد ناحسابی! خودت بگو اسمت چیست؟ باز صلوات فرستادم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

به خدا قسم این کارهاست که برایت می ماند و به درد آخرتت می خورد

دو ماه گذشت. یک شب آقای طالبیان برای بازدید به محل آمد. کار را تمام شده دید و با رضایت مندی گفت: به خدا قسم این کارهاست که برایت می ماند و به درد آخرتت می خورد. آن پیرزن را به یاد می آوری؟ حالا هر بار که این پله ها را طی کند، تو را دعا می کند.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

پاشید، پاشید، می خواهم جارو کنم

می گفت: پاشید، پاشید، می خواهم جارو کنم و با جارو میزد به پایمان. بلند شدیم و نشستیم. خنده ام گرفت و با خود گفتم که بنده خدا از کجا بداند آقایی را که با جارو دارد بیدار می کند، آقای شهردار است.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

آن قدر نمازش را ادامه داد تا این که سفره غذا پهن شد

خانم میزبان برای خوش آمد گویی و پذیرایی به اتاق آمد. حجاب کاملی نداشت. آثار ناراحتی را در چهره حاجی دیدم. بلند شد و رفت وضو گرفت و گوشه اتاق به نماز ایستاد و آن قدر نمازش را ادامه داد تا این که سفره غذا پهن شد.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

شهید "رجایی": آقا معلم! بهترین گزینه برای این سمت هستند

شهید رجایی به محض شنیدن نام وی، به احترام از جا بلند می شود و می نشیند و با خوشحالی می گوید: آقا معلم! بهترین گزینه برای این سمت هستند. ایشان حق معلمی به گردن ما دارند. در زندان آقا معلم صدای اش می کردیم.
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان

شهید "طالبیان" از جانب خدا برای خدمت به خلق فرستاده شده بود

گفت: اگر کسی در شهرداری منتظر حتی یک امضاء بماند من مدیونش خواهم بود. حالا اینجا هیچی، در آخرت چه جوابی دارم بدهم؟ حاج آقا طالبیان یک مسئول نبود؛ یک فرشته خدمت بود که از جانب خدا برای خدمت به خلق فرستاده شده بود.
طراحی و تولید: ایران سامانه