نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - مصاحبه
خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز "حسین مریخی"در خاطرات خود گفت: وقتی تصمیم گرفتم به جبهه بروم، مادرم مخالفت کرد و گفت: "تا زمانی که ازدواج نکرده‌ای، اجازه نمی‌دهم به جبهه بروی." هرچه تلاش کردم قانعش کنم و گفتم: "مادرجان، نمی‌شود دختر مردم را چشم‌انتظار نگه داریم. شاید من رفتم و دیگر برنگشتم." اما او مصرانه گفت: "اگر این‌طور است، پس اجازه نمی‌دهم بروی." من هم به احترام حرفش، گفتم: "هرچه شما بگویید." مادرم برایم آستین بالا زد و به خواستگاری دختر همسایه‌مان رفت. چهل روز بعد، جشن عروسی‌مان برگزار شد و پس از آن، عازم جبهه شدم. هنوز هم آن لحظات و تصمیمات مادرم را مایه خیر و برکت در زندگی‌ام می‌دانم.
کد خبر: ۵۸۰۷۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۶

خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز "حمید شریفی" در خاطرات خود گفت: من تا کلاس هفتم درس خواندم و پس از آن به دلایلی تحصیل را ترک کردم تا زمانی که به خدمت سربازی اعزام شدم. ابتدا به یاسوج اعزام شدیم و پس از گذراندن دوره آموزشی، ما را به کردستان فرستادند. آنجا درگیر جنگ با گروه‌های کومله بودیم. صبح روزی که قرار بود به عملیات برویم، با هم‌رزمانم سوار بر ماشین شدیم. در حالی که هنوز حدود 100 متر از پایگاه دور نشده بودیم، یک مین منفجر شد و از ۱۹ نفر ما، ۸ نفر شهید شدند. آن روز، زندگی‌ام تغییر کرد و معنای واقعی فداکاری و ایثار را درک کردم.
کد خبر: ۵۸۰۷۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۶

خاطره نگاری جانبازان
جانباز "حمیدرضا نظیفی"در خاطرات خود گفت: پس از مدتی که در تدارکات خدمت می‌کردم به کمین فرستاده شدم. حدود یک ماه بعد، شب هنگام با قایق به سمت منطقه می‌رفتیم که دشمن با خمپاره ۱۲۰ شلیک کرد. این خمپاره در آب برخورد کرد و قایق ما را منفجر کرد. در این حادثه، همه ما که در آن قایق بودیم، از ناحیه پا و کمر مجروح شدیم اما با تمام درد و سختی‌ها، در آن لحظات تنها چیزی که برایمان مهم بود، ادامه دادن به مأموریت و خدمت به وطن بود.
کد خبر: ۵۸۰۷۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۷

خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز "جعفر مهدوی" در خاطراتش گفت: وقتی ۱۸ ساله شدم، برای خدمت سربازی اعزام شدم و پادگان لشکر ۲۸ سنندج محل خدمتم بود. پس از گذراندن ۳ ماه دوره آموزشی، ما را به دشت آزادگان در اهواز فرستادند. در یکی از مأموریت‌ها، برای انجام عملیاتی به جزیره مجنون اعزام شدیم. همان‌جا بود که در جریان حمله دشمن، به شدت شیمیایی شدم. این لحظه، نقطه‌ای بود که معنای واقعی ایثار و فداکاری را درک کردم و تا امروز اثرات آن را با خود حمل می‌کنم.
کد خبر: ۵۸۰۷۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۰

خاطره نگاری جانبازان؛
جانباز "بهرام نجف آبادی فراهانی" در خاطرات خود از دوران دفاع مقدس گفت: در بهمن‌ماه سال ۱۳۶۵، در جریان عملیات کربلای ۵ در منطقه سرپل ذهاب، از ناحیه سینه مجروح شدم. هنگام مجروحیت، بیهوش بودم و چیزی به یاد ندارم. وقتی به هوش آمدم، از هم‌اتاقی‌ام پرسیدم: "کجا هستیم؟" او لبخندی زد و گفت: "شما که بیهوش بودید، شما را به مشهد آوردند." شنیدن این جمله برایم بسیار عجیب و در عین حال آرامش‌بخش بود.
کد خبر: ۵۸۰۷۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۱

خاطره نگاری جانبازان
جانباز «ابوالفضل صالح رعیتی» در گفتگو با نوید شاهد بیان کرد: «داوطلبانه به جبهه رفتم و زمانی که اعزام شدم، نه همسرم و نه فرزندانم از این تصمیم من خبر نداشتند. ۴۵ روز تمام، خانواده‌ام از من بی‌خبر بودند و حتی به آن‌ها گفته شده بود که شهید شده‌ام. در این مدت، من در یک گودال نزدیک خطوط دشمن پنهان شده بودم. هر شب، با برنامه‌ریزی دقیق، خطوط عراقی‌ها را شلوغ می‌کردم و نمی‌گذاشتم آسایش داشته باشند. این کار را با ایمان و عشق به وطن انجام می‌دادم، بی‌آنکه کسی از شرایط سخت من خبر داشته باشد.»
کد خبر: ۵۸۰۷۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا
ابراهیم علی بهرامی جانباز و پدر شهید در خاطرات خود گفت: «پسرم ۱۳ ساله بود و اصرار داشت به جبهه برود. به او گفتم: "پسرم، سنت کم است؛ می‌خواهی چه کاری انجام بدهی؟" با لبخند جواب داد: "باباجان، اگر کاری از دستم برنیاید، حداقل می‌توانم یک لیوان آب به رزمنده‌ها بدهم." وقتی پسرم به جبهه رفت، من هم تصمیم گرفتم پشت سرش بروم. دوره آموزشی را با هم گذراندیم و ما را به کردستان اعزام کردند. بعد از شش ماه، ما را از هم جدا کردند. پس از مدتی خبر رسید که پسرم به مقام شهادت نائل شده است.»
کد خبر: ۵۸۰۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۱۳

به مناسبت هفته بسیج، ویژه‌نامه شهید «عبدالحمید نصیری» شامل زندگی، خاطرات، دست‌نوشته، تاریخ شفاهی خانواده شهید و مصاحبه با مادر و برادر این شهید گران‌قدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۷۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۵

مرتضی سلمانی جانباز دفاع مقدس، از خاطرات روزهای سخت جنگ در گیلان‌غرب و زخم‌هایی که بر جسم و روحش نشسته است، سخن می‌گوید. او که با همت پزشکان و حمایت همسرش زندگی دوباره یافت، امروز با پنج فرزند خود آرزوی صلح و آرامش برای نسل‌های آینده دارد.
کد خبر: ۵۸۰۶۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۴

ولی‌الله بهداد با یادآوری خاطراتی از حضورش در دفاع مقدس و مجروحیت‌های شدیدش در نخستین درگیری‌ها با ارتش عراق، گفت: «آرزوی من این است که کشورمان هیچ‌گاه گرفتار جنگ نشود و صلح جهانی برقرار شود.» وی همچنین از عملیات‌های مهمی که در آن‌ها شرکت داشته، از جمله عملیات ثامن‌الائمه یاد کرد و تاکید کرد که بزرگ‌ترین افتخار زندگی‌اش این است که کفن او با پرچم ایران پوشانده شود.
کد خبر: ۵۸۰۶۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۳

مسئول بسیج جامعه زنان سپاه امیرالمؤمنین (ع) استان ایلام
زهرا جمالی اظهار داشت: در طول جنگ تحمیلی همه زنان تفکر بسیجی داشتند و بسیجی‌وار عمل می‌کردند. زنان در زمان جنگ علاوه بر حمایت عاطفی و روانی در دفاع رزمی هم وارد شدند بانوان ما جانانه ایستادند و نقش پشتیبانی داشتند، خانواده را حمایت و فرزندان را تربیت کردند و اجازه ندادند مردانشان میدان رزم را ترک کنند.
کد خبر: ۵۸۰۵۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۳

گفتگو با آزاده و جانباز «اسحق جعفری»
آزاده و جانباز سرافراز «اسحق جعفری» در گفت‌وگویی بیان کرد: ما به سمت خطوط دوم و سوم در حال حرکت بودیم که یکی از نیروهای خط دوم رسید و گفت بعثی‌ها از منطقه مهران حمله کرده و خط دوم را گرفته‌اند. ما محاصره شده‌ بودیم و تا شب با هر چیزی که داشتیم مقاومت کردیم.
کد خبر: ۵۸۰۴۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۳۰

پدر شهید «حسین دست‌خوش‌جوان»
«حسن دست‌خوش‌جوان» در گفت‌وگو با نوید شاهد بیان می‌کند: «هنگام شهادت پسرم، موقع نماز بوده است. حسین و دوستانش در کمپ نماز می‌خواندند که با بمباران می‌سوزند. من یک فرزند رشید ۱۹ ساله فرستادم و تنها یک تکه پایش را برایم آوردند. شهادتش برای من و خانواده یک افتخار است.»
کد خبر: ۵۸۰۳۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۹

همسر شهید جلیل ایزدپناه روایت می‌کند: «زندگی مشترکمان پس از ۶ سال با شهادت همسرم به پایان رسید. آنقدر مهربان بود که با یقین می‌گوییم خدا همسرم را گلچین کرد و برای خودش بورد...»
کد خبر: ۵۸۰۳۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۹

گفتگو با نویسنده حوزه ایثار و شهادت به مناسبت هفته کتاب
میترا کمالی‌فر نویسنده حوزه ایثار و شهادت می‌گوید: هیچ وقت به فکر نوشتن نبودم و علاقه‌ای هم به نوشتن نداشتم، اما در یک سفر معنوی که به قرارگاه امیرالمؤمنین (ع) و سنگر شهید «علی غیوری زاده» که آن موقع هنوز جاویدالاثر بودند داشتم مرا شیفته نوشتن از شهدا کرد.
کد خبر: ۵۸۰۲۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۸

خاطرات جانباز «آذربایجانی‌خورهشتی» در گفتگو با نوید شاهد؛
«پرستار با دیدن من گفت: این مجروح از بین رفتنی است، دیگر به عمل کردنش نمی‌ارزد، چرا عملش کنیم. از نظر آنها، من تمام کرده بودم لذا مرا به سردخانه بیمارستان انتقال می‌دهند. ۴۵ دقیقه تا یک ساعت در سردخانه بودم، دو نفر از کارکنان بیمارستان که جنازه‌ای را به سردخانه می‌آورند موقع برگشت می‌بینند انگشت بزرگ پای من، تکان کوچکی می‌خورد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید زنده «محمدحسین آذربایجانی‌خورهشتی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۸۰۲۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۸

یکی از جانبازان ۷۰ درصد خدابنده‌ای تعریف می‌کند: درجه داران گروه به قدری از من راضی بودند که زیرکی و چابکی‌ام نظرشان را کاملا جلب کرده بود. به واقع تیزپایی‌ام به حدی بود که کسی به من نمی‌رسید.
کد خبر: ۵۸۰۱۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۷

خاطرات شفاهی همسران شهدا
زهرا محمودی همسر شهید «شماستون» روایت می‌کند: همسرم در آخرین تماسش قبل از آغاز عملیات بیت المقدس ۲ به من گفت؛ من در گروهانی حضور دارم که نامش گروهان میثم تمار است، از تو درخواست میکنم هر زمان فرزندمان به دنیا آمد نام او را میثم بگذار...»
کد خبر: ۵۸۰۱۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۷

گفت‌وگو با مادر شهید ارتشی «احمد حمیدی»؛
مادر شهید ارتشی در گفت‌وگو با نوید شاهد می‌گوید: «وقتی احمد شهید شد، من عزم کرده بودم که بروم جایی که او شهید شده است بجنگم اما فامیل نگذاشتند.»
کد خبر: ۵۸۰۱۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۱

گفتگو با مادر شهید مفقودالپیکر:
«خدیجه مهدوی» مادر شهید مفقودالاثر«بهرام محمدی‌حاجی» می‌گوید: بهرام در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود «شما بدن من را دادید؛ سر من را هم دادید؛ نروید جبهه دنبال من بگردید» اما من دلم طاقت نیاورد همه جبهه را دنبال پیکرش گشتم.
کد خبر: ۵۸۰۱۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۸