پدر شهید گلی پور / افتخار میکنم فرزندم را تقدیم اسلام کردم
نوید شاهد خراسان شمالی؛ خانوادههای شهدا شاهدانی بیادعا هستند كه با الهام از مكتب حضرت زهرا (س) باخدا معامله كردند و فرزندانشان را درراه حق و حقيقت راهی جبهههای نبرد با كفر كردند، چنين خانوادههایی مقام و جايگاهی ارزشمند نزد خدا دارند. يكی از اين پدران گرانقدر كه خود را نيز خاکپای امیرالمونین علی (ع) میدانست، "حیدر گلی پور" پدر شهید "علی گلی پور" است. نوید شاهد خراسان شمالی گفتگویی از این پدر بزرگوار را در ادامه برای مخاطبان خود منتشر کرده است که در ادامه میخوانید.
پدر جان لطفاً خودتان را معرفی کنید.
پدر شهید: حیدر گلی پور پدر شهید علی گلی پور ساکن روستای چری از شهرستان فاروج هستم.
چند فرزند دارید؟
پدر شهید: هفت فرزند دارم ،که چهارتا از آنها دختر و سه پسردارم و علی فرزند سوم من بود وهمِ آنها ساکن در روستای چری هستند.
زمانی که علی آقا متولد شد شما در کجا زندگی میکردید؟
پدر شهید: ساکن همین روستای چری بودیم و کار کشاورزی و گوسفندداری وبری کارگری به تهران میرفتم.
از حال وتوای تازه متولد شدن علی آقا تعریف کنید و چطور شد که نام او را علی گذاشتید؟
پدر شهید: دو پسر داشتم به نامهای گل محمد و قربان ودوست داشتم نام این پسر را هم علی انتخاب کنم.
دوران کودکی ازلحاظ جنبوجوش،علی آقا چطور بود؟
پدر شهید: بچه خوبی بود اهل مکتب و مسجد و نماز بود وقتی از کارگری میآمد از همه خبر میگرفت.
شهید تا چه مقطعی تحصیل کرد؟
پدر شهید: مدرسه نرفته بود ،آن زمان وضع ما خوب نبود ولی مکتب میرفت چون دنبال کار کشاورزی و کارگری بود نتوانست درس بخواند.
رابطه او با خواهر و برادرانش چگونه بود؟
پدر شهید: رابطه خیلی خوبی داشت ،مخصوصاً با خواهر و برادر و مادرش خیلی شوخی میکرد و اصلاً ناراحت نمیشد.
آیا سن او به دوران انقلاب میرسید؟
پدر شهید: خیر خیلی کوچک بود تا زمانی که به منطقه کردستان برای سربازی رفت ،زمانی که برای آخرین بار به مرخصی آمد میگفت پدر معلوم نیست که ما این دفعه سالم برگردیم من هم گفتم پناه به خدا و هرچه او بخواهد همان میشود تا اینکه رفت و شهید شد.
لطفاً از دوستانش برای ما تعریف کنید.
پدر شهید: دوستان زیادی داشت هر موقع که به مرخصی میآمد با دوستانش میآمد،و هر زمان که میرفت همه او را دوست داشتند،و بچه خیلی خوبی بود.
لطفاً از خاطرهی با دوستانی که رفت و آمد زیادی با آقا علی داشتند برایمان تعریف کنید.
پدر شهید: با یکی از دوستانش بنام محمد و اصغر رابطه خیلی خوبی داشت ،باهم خیلی خوب بودند وقتی به مرخصی میآمد اول از آنها خبر میگرفت ،و بعد به خانه میآمد.
لطفاً از زمانی که میخواست به سربازی اعزام شود برایمان صحبت کنید.
پدر شهید: بهپیش من آمد گفت میخواهم به سربازی بروم گفتم خودت میدانی ،که آموزشی به بیرجند رفت و شش ماه در آنجا بود و دران موقع زن هم داشت و ما یک سری زنش را به بیرجند بردیم و حدود سه شب در آنجا بودیم وقتیکه امورشی آش تمام شد به منطقه کردستان اعزام شد و زمانی که خدمت تمام شد به روستا آمد وقتی در روستا کار نبود برای مار به تهران میرفت.
چه مدت قبل از سربازی ازدواجکرده بود؟
پدر شهید: دو سال مانده بود به سربازی که ازدواج کرد و یک پسر هم دارد .
علی آقا در چند عملیات شرکت داشتند؟
پدر شهید: سه چهار بار آمدورفت و بالاخره شهید شد.
وقتی از جبهه میآمد چه صحبتی میکرد؟
پدر شهید: میگفت جبهه سخت است وقتی سنگر درست میکنیم از همه نوع حشرات مخصوصاً مار وجود دارد و خیلی ناراحت بود.
آخرین باری که به جبهه رفتند چه مسئولیتی داشت؟
پدر شهید: در منطقه کردستان بودند،دو یا سه روز بعد از رفتن بود که خبر شهادتش را دادند.
آیا وصیتی برای شما داشت؟
پدر شهید: خیر
آخرین مرحلهای که آمد و خواست به خدمت برود آیا به شما آگاه نشد که شاید این سری آخر باشد که او را میبینید؟
پدر شهید: به خود او آگاه شده بود ،گفت پدر ما میرویم امید من به خدا است،شاید بیایم و شاید هم نیایم من هم گفتم برو پناه به خدا،تا زمانی که بهسلامتی بیایی زن و فرزند تو را کمک میکنیم ،همسر او هر خوبی که داشت سه چهار سال با پسرش زندگی کرد و بعد به مکه فرستادیم.
آیا بعد از شهادت علی آقا خوابی از او دیدهاید؟
پدر شهید: یکشب خواب دیدم به درب منزل آمده و گفتم پسر جان چرا به داخل خانه نمیروی ،گفت نه خانه نمیآیم دوستانم در داخل ماشین منتظر هستند باید بروم.
همانطور که میدانید شهدا زندهاند اگر از در وارد شود و شما او را ببینید چه حرفی با او دارید؟
پدر شهید: البته که زندهاند ،چه حرفی دارم که بزنم حرف آنها همه پیش خدا و پیامبران وامامان است.
اگر پیامی برا ی مسئولین دارید بفرمایید؟
پدر شهید: سلامتی شما که از ما خبر میگیرید و دست شما درد نکند.
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان شمالی