شنبه, ۰۲ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۹
شهید امیر ایرج رستمی یار دیرین چمران با وجود اینکه یک ارتشی بود اما هیچ کدام از همرزمانش این را نمی دانستند و گمان می کردند که ایشان بسیجی است زیرا که بسیجی وار وارد میدان شده بود.

نوید شاهد خراسان شمالی :رهبر معظم انقلاب در سفر سال 91 خود به استان خراسان شمالی در جمع بسیجیان با ذکر خاطره ای پیرامون مراتب مجاهدت، ایثار و شجاعت شهید رستمی فرمودند: 'سرتاپایش گل آلود بود، این پوتین ها گل آلود، بدنش خاک آلود، صورتش خسته، ریشش بلند، اما چهره را که نگاه کردم، دیدم مثل ماه می درخشد، نورانی بود. روزهای قبل، من این حالت را در او ندیده بودم.
معروف بود در دوران دفاع مقدس می گفتند فلانی نور بالا می زند. روشن است، یعنی بزودی شهید خواهد شد. این نورانیت حضور بسیجی بود، این را من خودم مشاهده کردم، نه یک بار و نه دو بار، یک موردی که مربوط به همین استان شما است. بد نیست عرض کنم یک سرگرد ارتشی که بعد ما فهمیدیم ایشان اهل آشخانه است - سرگرد رستمی - به میل خود به صورت بسیجی آمده بود در مجموعه گروه شهید چمران آنجا فعالیت می کرد.
بنده مکررا او را می دیدم می آمد، می رفت. یک شبی با مرحوم چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جبهه و کارهایی که فردا داشتیم صحبت می کردیم در باز شد، همین شهید رستمی وارد شد. چند روزی بود من او را ندیده بودم. دیدم سرتاپایش گل آلود است؛ این پوتین ها گل آلود، بدنش خاک آلود، صورتش خسته، ریشش بلند اما چهره را که نگاه کردم دیدم مثل ماه می درخشد، نورانی بود. روزهای قبل من این حالت را در او ندیده بودم. رفته بود در یک منطقه عملیاتی آنجا فعالیت زیادی کرده بود حالا آمده بود می خواست گزارش بدهد. او بعد از چندی به شهادت رسید. ارتشی بود اما آمده بود بسیجی وارد میدان شده بود فعالیت می کرد، مجاهدت می کرد، حضور فداکارانه داشت - در همان مجموعه بسیجی شهید چمران - بعد هم به شهادت رسید. این نورانیت را خیلی ها دیدند ما هم دیدیم'.

شهید ایرج رستمی یار دیرین چمران

همسر شهید عفت حجاری در بیان خاطره خود از شهید ایرج رستمی می گوید: یکم آذرماه، روز اعزام او به جبهه بود، روزی که باید از خانه و خانواده جدا می شد، به خدا توکل کرد و به نماز ایستاد، نمازش که تمام شد با کمک عصایش برخاست و رو به من کرد و گفت، باید بروم دشمن به خاک میهنم تجاوز کرده ، 20 سال حقوق این مملکت را گرفتم، حالا که به من نیاز دارند چرا نباید بروم.
ایشان در کردستان زخمی شد و 9 ماه در بیمارستان بستری بود، با رفتن به جنگ با ایرج مخالفت کردم که نامه از جیب بیرون آورند و گفت: نامه دکتر چمران است، ایشان خواست بیایم تهران، دشمن به خاک کشورمان تجاوز کرده، دکتر به همراه حاج آقا خامنه ای ستاد جنگ های نامنظم تشکیل داده اند،
سروان نامه دکتر چمران را باز کرد و شروع کرد به خواندن نامه، ' دوست عزیزم آقای رستمی قهرمان پر افتخار ما هر وقت که به تو فکر می کنم از شدت شوق قلبم می لرزد و اشک در چشمانم حلقه می زند، امیدوارم هرچه زودتر صحت و سلامت خود را بازیابی و با هم در کوه ها، دشت ها و دره ها و در خطرناک ترین سنگر ها برای پاسداری از ایران و انقلاب فداکاری کنیم'.

شهید ایرج رستمی یار دیرین چمران
محمد نخستین یکی از همرزمان شهید رستمی گفت: شهید رستمی فرمانده عملیات ستاد جنگ های نامنظم بود و در رشته عملیات زیادی که انجام داد مانع پیشروی دشمن و حتی فرار آنان می شد. رستمی مسوول اجرایی عملیاتی بود که شهید چمران طراحی می کرد.
وی افزود: یکی از صفات بارز شهید رستمی همان بسیجی بودن وی بود، ما و مابقی دوستان شهید رستمی را تنها به خاطر احترام 'جناب سرگرد' صدا می کردیم ولی برای وی پست، مقام و درجه هیچ اهمیتی نداشت.
او به یکی از خاطراتش پرداخت و گفت: در کوهه سنگری درست کرده بودیم که اتاق شهید رستمی باشد. وی شب تا صبح برای شناسایی بیرون می رفت و صبح که می آمد اتاقش پر از نیروهای بسیجی بود که خوابیده بودند لذا جایی برای خواب نداشت. شهید رستمی با یک کیسه خواب همیشه دم در می خوابید و رزمندگان که در رفت و آمد بودند باعث مزاحمت می شدند لذا من همیشه گله مند و ناراضی بودم اما رستمی حرفی نمی زد.
وی افزود: روزی دو اتاق جدید ساختم و برای اینکه این رزمنده ها خجالت بکشند و داخل اتاق شهید رستمی نشوند خودمان از اتاق بیرون رفتیم. ولی آنقدر شهید رستمی حیا داشت که حتی به رانندگان، مسوول غذا و سایر نیروهای تدارکاتی که در اتاقیش اتراق می کردند نمی گفت جایی دیگر بخوابید لذا هر کسی از هر کجا می آمد وارد اتاق شهید رستمی می شد و شب را هم می خوابید. به دلیل اینکه شهید رستمی همیشه شبها بیرون می رفت چهره ای خسته داشت و لباسهایش نیز همیشه گل آلود بود اما با نیروهایش مهربان بود.
این همرزم شهید ادامه داد: وی زمانی وارد فرماندهی ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران شد که هنوز زخمهایی که از جنگ کردستان برداشته بود التیام نیافته بود و پای وی همیشه می لنگید.
وی افزود: شهید رستمی با بکارگیری انواع سلاح و نیز استفاده از آب در منطقه باعث شد نیروهای عراقی از حالت حمله به وضعیت فرار روی آورند. نیروهای عراقی در این عملیات نیروهای زرهی بودند که نفرات آنان چندین برابر نیروهای شهید رستمی بود اما با اقدامات مهندسی و تاکتیک های نظامی رستمی آنان چاره ای جز عقب نشینی نداشتند، در هویزه برای اینکه جلوی پیشروی عراقی ها را بگیرد سه ماه تمام شهید و زخمی می داد تا نیروهای عراق را از پیشروی ناامید کند.
وی گفت: شهید رستمی در بسیاری از عملیات جلوی پیشروی نیروهای عراقی را با تعداد کمی بسیجی و امکانات محدود می گرفت و آنان را مجبور به عقبگرد می کرد.
همرزم شهید رستمی با اشاره به حضور عراقی ها در کوه ˈالله اکبرˈ افزود: زمانی که عراق این منطقه را با تیپ های زرهی تصرف کرد شهید رستمی گفت قول می دهم که این منطقه را بازپس بگیرم اما حتی ارتش نیز اعلام کرد که این غیرممکن است اما رستمی گفت من در یک ربع خواهم گرفت که پس از آن جنگ وحشتناکی در منطقه به راه افتاد که حتی کار به نبرد تن به تن کشید. شهید رستمی در دهلاویه نیز که کل نیروهای عراقی در منطقه حضور داشتند و حتی نقطه تلاقی سایر نیروها بود و آنان از کوچکترین تحرکات نیروهای ایرانی باخبر می شدند چندین عملیات جسورانه انجام داد و سرانجام نیز در همین منطقه شهید شد.
امیر شهید ایرج رستمی سال 1320 در شهر آشخانه مرکز شهرستان مانه و سملقان استان خراسان شمالی به دنیا آمد، او فرزند خانواده ای بود که عشق به اهل بیت(ع) و علمای اسلام در آن موج می زد. دوران تحصیلی را با موفقیت در آشخانه گذراند و پس از پایان تحصیل مقدماتی راهی سربازی در مشهد مقدس شد و با توجه به توانمندی های فردی به ارتش پیوست و برای خدمت به نیروی هوابرد شیراز منتقل شد و توانست به دانشگاه افسری نیز راه پیدا کند.
پس از پیروزی انقلاب و با گسترش دامنه آتش فتنه داخلی، از سوی ارتش به کردستان اعزام شد و در آن جا مسیر تازه ای در زندگی اش گشوده شد زیرا رشادت، از خودگذشتگی و درایتش از دید تیزبین دکتر چمران مخفی نماند و این امر سبب آغاز یک دوستی تا پای خون بین آن دو شد.
شهید ایرج رستمی به همراه شهید چمران در کردستان مجروح و برای مداوا به تهران منتقل شد. وی پس از بهبودی به یکان خدمتی خود بازگشت و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه های حق علیه باطل شد. پس از چندی توسط وزارت دفاع مامور به همکاری با دکتر چمران شد و به همراه چمران ستاد جنگ های نامنظم را در جبهه های جنوب تشکیل داد که مسوولیت آن توسط دکتر چمران بر عهده شهید ایرج رستمی گذاشته شد.
آنان با شکل دهی ستاد جنگ های نامنظم و طراحی چندین عملیات در منطقه ضربات سختی به دشمن وارد آوردند. در جریان هجوم دشمن به سمت سوسنگرد رزمندگان ستاد جنگ های نامنظم دهلاویه را که روستایی در غرب سوسنگرد است خط مقدم خود قرار دادند.
مدافعان دهلاویه 10 روز سرسختانه در برابر دشمن مقاومت کردند تا این که در 24 آبان 1359 دشمن با اشغال دهلاویه خود را به سوسنگرد رساند. پس از آن برای آزادسازی روستای دهلاویه عملیاتی با تلاش یک گردان از نیروهای سپاه و ستاد جنگ های نامنظم به فرماندهی شهید رستمی از دو محور روستای دهلاویه انجام گرفت و منجر به آزادی دهلاویه و عقب راندن دشمن تا یک کیلومتری شد.
سرانجام بامداد 31 خرداد 1360 در حالی که شهید ایرج رستمی و همرزمانش درگیری سختی با دشمن بعثی داشتند بر اثر اصابت گلوله توپ دشمن در منطقه دهلاویه به درجه رفیع شهادت نایل شد.
شهید چمران پس از اطلاع از شهادت یار دیرینش سریع خود را به منطقه رساند و در مورد شهید ایرج رستمی گفت: خدا رستمی را دوست داشت و برد اگر ما را هم دوست داشته باشد می برد. البته این دوری زیاد طول نکشید و شهید چمران نیز در همان منطقه با اصابت گلوله خمپاره 60 به شدت مجروح شد که در حین انتقال به بیمارستان به شهادت رسید.

 
نامه شهید رستمی به همسرش
شهید رستمی در آستانه اعزام به ماموریت سردشت در نامه ای به همسرش چنین نوشت: خوشحالم که در این لحظات حساس و خطیر تاریخ با قلبی آکنده از نور اسلام به یاری هموطنان ˈکردˈ می شتابم. سعی خواهم کرد که در لحظات حساس دستم به خون آغشته نشود و اگر مسوولیتی دارم و یا مسوولیتی دیگر به من واگذار شود طبق فرمان مولای متقیان(ع) که زینت بخش نهج البلاغه است عمل کنم و سعی خواهم کرد اموال بیت المال را در راه صحیح و به مصرفی معقول برسانم. ابتدا حق مستضعفان را ادا خواهم کرد و سپس برای رفاه عمومی مردم می کوشم.

'
سیاوش مه رو' همولایتی و از دوستان دوران کودکی شهید نیز با بیان خاطراتی از این سردار شهید می گوید: در سالهای 1332 به بعد در دبستان عنصری آشخانه با هم درس می خواندیم. او پسر عمو کربلایی عباس بود که پیوسته در خانه ما با من و برادرانم بازی می کرد. پدر او کربلایی عباس رستمی و پدر من دوست همدیگر بودند که در کارهای کشاورزی و دامداری همدیگر را یاری می کردند.
ˈ
ایرج پسری چالاک، تند و تیز و بسیار شاد و کمی هم شوخ بود، درس ایرج نیز خیلی خوب بود، در مدرسه نیز با یکی از دوستانش بچه های کلاس اول را در صف مرتب کرده و خود در ته صف می ایستادند. ایرج که دو سه سالی از من بزرگتر بود برای ما کلاس اولی ها حامی خوبی بود و گاهی حتی بیشتر از برادرم که کلاس پنجم بود به بچه های کلاس اولی توجه داشت تا بزرگترها آنها را آزار نداده و سر به سرشان نگذارند.
در آخرین دیداری که من و پدرم چند ماه قبل از شهادت ایرج در آشخانه با وی داشتیم پدرم دو ساعت تمام با او بحث کرد که به او بقبولاند که به جبهه نرود اما او جواب های قانع کننده ای برای پدرم داشت و من در سکوت مطلق بودم. پدرم می گفت که تو از نظر تکلیف دینی تا سرحد مرگ خدمت کرده ای دیگر بس است جبهه را ترک کن و ایفای این تکلیف الهی را به عهده جوانترها بگذار و او جواب می داد: عموجان! من چیزی ندارم که از دست بدهم، راهی که من انتخاب کرده ام راهی نیست که رها کنم بلکه از صمیم قلب و از عمق جان این مسیر را برگزیده ام و راه پس ندارم.
شهید رستمی در عملیات حفاظت از سد ˈکوههˈ، عملیات 28 صفر(هویزه)، حمله به سد خاکی و دژ عراق در منطقه فرسیه، دب حردان و کوهه، عملیات مالکیه و جلوگیری از نفوذ عراق به سوسنگرد بعد از شکست عملیات 28 صفر، نفوذ به عمق 20 کیلومتری عقبه نیروهای عراق از سوسنگرد تا روستای سیدخلف، فتح تپه های الله اکبر و عملیات دهلاویه حضوری موثر و پرشور داشت.
ایرج رستمی شهیدی که خانواده اش برای دیدن او به جبهه می آمدند و او آنان را در مناطق جنگی و عملیاتی در کنار شلیک اسلحه و گلوله تانک که به گوش می رسید، ملاقات می کرد.
شرح زندگی شهید امیر ایرج رستمی در یک کتابی با عنوان 'مه در مه' نگاهی به زندگی شهید ایرج رستمی مسوول عملیات ستاد جنگ های نامنظم توسط محبوبه معراجی پور نوشته شده، در این کتاب با همسر ایشان و تعدادی از همرزمانش مصاحبه شده است اما باز هم بخشی از زندگی این شهید مغفول مانده است.
امیر ایرج رستمی در تاریخ 31 خرداد 1360 به درجه رفیع شهادت رسیدند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده