
چهره منحوس دشمن در اسارت را هیچگاه فراموش نخواهم کرد
به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ میهن اسلامی در ۲۶ مردادماه ۱۳۶۹، شاهد حضور اولین گروه از آزادگان سرافرازی بود که پس از گذشت سالها اسارت در زندانها و اسارتگاههای رژیم بعثی عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود نهادند. دستاورد و پیامدهای ایستادگی و پایداری رزمندگان سلحشور و نستوه اسلام در برابر جبهه تا بن دندان مسلح نظام سلطه و استکبار که با نیروی ایمان و اراده و در سایه وحدت و یکپارچگی ملی، تحت رهبری بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی رقم خورد و برگهای زرین پرشماری بر تاریخ حماسه و ایثار این سرزمین مقدس افزود.آزادگان؛ سینههایی فراختر از اقیانوس داشتند که به خدا پیوسته بودند. آزادگان سرافراز کشورمان از چند نقطه مرزى با تشریفات وارد کشور شده و نخستین واکنش آنان، بوسه بر خاک ایران و ریختن اشک شوق بود. زیارت مرقد مطهر حضرت امام خمینى(ره) و همچنین بیعت با جانشین خلف وى؛ حضرت آیتالله خامنهاى، از نخستین برنامهها و اقدام مشترک آزادگان سرافراز ایرانى بود.آزاده و جانباز دفاع مقدس،مصطفی ذباح؛ یکی از آزادگان و رزمندگان دفاع مقدس است که در عملیات خیبر به اسارت دشمن درآمد و پس از تحمل هشت سال اسارت به میهن بازگشت. در ادامه؛ متن گفتگو با ایشان را میخوانید.
لطفا ضمن معرفی خود، از نحوه حضور در جبهه بگویید؟
مصطفی ذباح هستم، متولد 1346. در مبارزات انقلاب اسلامی، خروش ملت را شاهد بوده و به جرگه مبارزین پیوستم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، استکبار جهانی درصدد برآمد تا با استفاده از صدام ملعون، این پیروزی بزرگ را به کام ملت ایران تلخ کند؛ لذا تجاوزی گسترده به مرزهای کشور انجام داد. در ایام دفاع مقدس، مشغول به تحصیل بودم اما تصمیم گرفتم تا سربازان اسلام را در جبههها، یاری کنم. به دلیل سن کم، اجازه حضور در جبهه برای من صادر نشد اما با موافقت مادرم و از طریق مراجع قانونی، با افزایش سن در شناسنامه موفق به حضور در جبهه شدم.
اولین حضور شما در جبهه، در کدام عملیات بود؟
در سال 1361به مناطق عملیاتی اعزام شده و در عملیات «والفجر مقدماتی» حضور داشتم. در این عملیات مجروح شده و افتخار داشتم تا به جرگه جانبازان بپیوندم. پس از گذشت یک سال از طی روند درمان، مجدداً عازم جبهه شدم.
در کدام عملیات به اسارت دشمن بعثی درآمدید؟
در عملیات خیبر که یکی از عملیاتهای مهم و تاثیرگزار در دفاع مقدس بود؛ حضور داشتم. این عملیات، جزو اولین عملیاتهای آبی- خاکی بود که توسط فرماندهان کشورمان طراحی و انجام شد.در آن عملیات؛ حدود چهل کیلومتر در خاک دشمن پیشروی کرده و توانمندی رزمندگان به دشمن اثبات شد و این پیام را به کشورهای حامی صدام ملعون رساندیم که اجازه نخواهیم داد حتی ذرهای از خاک وطن، اشغال شود. بعثیها به طور وحشیانهای، اقدام به بمباران و استفاده از سلاحهای شیمیایی در منطقه عملیاتی کرد. در این عملیات بود که پس از مجروحیت، به اسارت دشمن بعثی درآمده و زندگی در اسارت را تجربه کردم.
در لحظه اسارت، چند سال سن داشتید و چه مدت در اسارت دشمن قرار داشتید؟
در لحظه اسارت، شانزده سال سن داشتم و پس از گذشت هفت سال و در سن 23 سالگی آزاد شده و به میهن اسلامی بازگشتم.
اولین واکنش بعثیها پس از اسارت شما چگونه بود؟
اولین چهره منحوس دشمن در اسارت را هیچگاه فراموش نخواهم کرد! در آن لحظه، به شدت مجروح بوده و توان حرکت نداشتم. برای لحظهای کوتاه، چهره اعضای خانواده در مقابل دیدگانم به تصویر کشیده شد. دستانم را از پشت سر بسته و از کنار پیکر شهدایی که در عملیات به شهادت رسیده بودند عبور کرده و در محوطهای قرار گرفتیم. کمک اسرا به یکدیگر ممنوع و هیچگونه حرکتی امکانپذیر نبود. در آن لحظات، سرمای زمستان را با تمام وجود احساس میکردم. هیچگونه توجهی از سوی بعثیها نسبت به مجروحین وجود نداشت و در حالی که مورد ضرب و شتم قرار داشتیم، به قرارگاه دشمن منتقل شدیم.
آیا تصویر و تصور قبلی از اسارت در ذهن داشتید؟
من جزو نیروهای غواص و تخریب بودم. فعالیت در واحد تخریب، جزو فعالیتهای سنگین به شمار میآمد که نیاز به شجاعت و فداکاری داشت.واحد تخریب؛ قبل و بعد از عملیات، وظایف مهم بر عهده دارد. قبل از آغاز عملیات، نیروهای واحد تخریب باید نسبت به آمادهسازی مسیر رزمندگان در یورش به دشمن، نقشآفرینی میکردند.خنثیسازی مینهای تخریب و پاکسازی آن از وظایف نیروهای تخریب بود. رشادت در واحد تخریب، جزو الطاف خداوند بود که به لطف دوستان، این لطف شامل حال من نیز گردید. چند رو ز قبل از آغاز عملیات خیبر، در عالم خواب دیدم که در عملیات به اسارت دشمن درآمدهام! جزئیات آن خواب را به روحانی حاضر در واحد تخریب، روایت کردم. ایشان تاکید کرد که از حضور در این عملیات خودداری کنم اما نپذیرفته و با توکل به خداوند، گام در عملیات خیبر نهادم. در آن لحظات، به اسارت فکر کرده بودم اما تصور نداشتم که آن خواب و رویا به واقعیت تبدیل شود.
با دارا بودن سن کم، چگونه توانستید در برابر شکنجه بعثیها مقاومت کنید؟
پس از ضرب و شتم، ما را سوار بر خودروی نظامی کرده و به مکانی نامعلوم منتقل کردند. رفتار بعثیها با اسرا بسیار وحشتناک بود. صبر و استقامتی که خداوند به ما عنایت کرده بود باعث شد تا آن شکنجهها را تحمل کنیم. بعثیها با شکنجه، تمسخر و تهدید سعی داشتند تا روحیه ما را تضعیف کنند. در آن لحظات، ایستادگی و استقامت ماورایی و الهی را در چهره اسرا مشاهده کردم. تعداد شصت نفر به اسارت دشمن درآمده بودیم که همه ما به صورت جداگانه تهدید به مرگ میشدیم و تا ساعتها جرعهای آب در اختیار ما قرار نگرفت.حضور خداوند را در آن لحظات احساس میکردیم و همین عامل باعث شد تا در برابر دشمن بعثی تسلیم نشویم.
بعثیها چگونه سعی داشتند تا مقاومت اسرا را از بین ببرند؟
با دستان بسته و جسمی مجروح در محوطهای حضور داشتیم. تعدادی از اسرا به علت عدم رسیدگی از سوی بعثیها به شهادت رسیده بودند. افسران و سربازان در محل حضور ما، اقدام به جشن و پایکوبی کرده و توهینهای آنها را احساس میکردیم. وقایع ظهر عاشورا که در روضهها شنیده بودیم، بار دیگر در حال تکرار بود. پس از گذشت چند ساعت، ما را به شهر «العماره» منتقل کرده و در شهر چرخانده و سپس به استخبارات منتقل کردند.
در استخبارات چه برخوردهایی با شما صورت گرفت؟
پس از حضور در استخبارات، با تونل وحشت آشنا شدیم! سربازان و افسران بعثی با ایجاد تونل انسانی و با استفاده از شلاق و ابزار دیگر، اقدام به ضرب و شتم وحشیانه اسرا کردند.آن اندازه از سنگدلی دشمن برای اسرا قابل باور نبود. پس از عبور از تونل انسانی، وارد اتاقی کوچک شدیم که تعدادی دیگر از اسرا در آن محل نگهداری میشدند. اتاقی کوچکی که پنجره و یا محلی برای تبادل اکسیژن وجود نداشت. فضای کافی جهت نشستن نبود و باید به صورت ایستاده، منتظر سرنوشت خود میشدیم. افراد مجروح که توان حرکت نداشتند، ایستاده و در حال شهادت بودند و تعدادی دیگر از اسرا در حالی که به شهادت رسیده بودند در گوشهای از اتاق باقیمانده بودند. بعثیها را نسبت به اعتراض خود مطلع کردیم اما مورد ضرب وشتم قرار گرفتیم! لحظات دشوار اسارت از استخبارات آغاز شد؛ آنچه که مشاهده میکردیم قابل باور نبود! پس از گذشت لحظاتی، بازجویی آغاز و شکنجههای وحشتناک شکل گرفت.اسرا اعلام کردند که به عنوان امدادگر در جبهه حضور داشتهاند تا شاید جان خود را نجات دهند. افسر بعثی در پاسخ گفت:«آیا همه شما به عنوان امدادگر در جبهه حضور داشتهاید! پس کدامیک از شما جزایر را فتح کردهاست!» پس از گذشت 24ساعت از اسارت، غذایی که درون ظرف آلوده ریخته شده بود برای اسرا آوردند.نوعی آش یا سوپ که از روی عمد، به گونهای طبخ شده بود که بوی بدی از آن به مشام میرسید. با آنکه به شدت گرسنه بودیم اما حاضر نشدیم از آن غذا استفاده کنیم.
میزان سنگدلی بعثیها را چگونه میتوانید بیان کنید؟
داعشیهایی که با تمام سنگدلی، سر را از پیکر افراد جدا کرده و قلب آنان را خارج و به دندان میکشیدند؛ بعثیها، اجداد همان داعشیها بودند که چهره انسان داشته اما هیچگونه انسانیت در وجود آنها نمایان نبود.
اولین حضور شما در کدام اردوگاه بود و استقبال بعثیها از اسرا در آن اردوگاه چگونه بود؟
پس از گذشت چند روز،استخبارات را ترک کرده و شبانه به اردوگاه «موصل چهار» منتقل شدیم. مطابق با رسم پلید بعثیها، از تونل وحشت ایجاد شده توسط دشمن عبور کرده و مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم. در بندهای مختلف اردوگاه تقسیمبندی شده و در یکی از بندها، اسکان داده شدیم. تعداد130نفر از اسرا در اتاق کوچک مستقر شدیم. به صورت حدودی؛ مساحت اتاق را تخمین زده و دریافتیم که به هر اسیر،40سانتیمترمربع فضا اختصاصیافته است! این40سانتیمتر فضا، محل استراحت، عبادتگاه و ورزش اسرا در زمان حضور در بند بود.
از ایثار اسرا در ایام اسارت، روایتهای مختلفی بیان شده است، شما چگونه از آن لحظات یاد میکنید؟
ایام اسارت، سرشار از شکنجه و وحشت بود اما لحظاتی شیرین و خاطرهانگیز بسیاری در ذهن من به یادگار مانده است که ترجیح میدهم از آن لحظات سخن گویم. به واسطه حسی که حضرت امام در دل رزمندگان ایجاد کرده بود، باعث شد تا در آن ایام دشوار، اسرا با هم یکی شده و لحظات به یادماندنی را خلق کنند. در طول شبانهروز، مدت 16ساعت داخل بندها حضور داشتیم و فضای محدود باعث شده بود تا امکان استراحت برای اسرا فراهم ز قبل از آغاز عملیات خیبر، در عالم خواب دیدم که در عملیات به اسارت دشمن درآمدهام! جزئیات آن خواب را به روحانی حاضر در واحد تخریب، روایت کردم. ایشان تاکید کرد که از حضور در این عملیات خودداری کنم اما نپذیرفته و با توکل به خداوند، گام در عملیات خیبر نهادم. در آن لحظات، به اسارت فکر کرده بودم اما تصور نداشتم که آن خواب و رویا به واقعیت تبدیل شود.
آیا مشخصات شما در لیست صلیبسرخ ثبت شد؟
ششماه از اسارت ما توسط دشمن، سپری شد اما مشخصات ما ثبت نگردید. همین عامل باعث شد تا تعدادی از اسرا مورد شکنجه قرار گرفته و به شهادت نائل شوند بدون آنکه نامی از آنها در صلیبسرخ ثبت شده باشد.
پس از اردوگاه «موصل چهار» به کدام اردوگاه منتقل شدید؟
پس از گذشت مدتی؛ تعداد460 نفر از اسرا که سن آنها از دیگر اسرا کمتر بود، تفکیک شده و به اردوگاه «الرمادی» منتقل شدیم. بعثیها درصدد بودند تا فعالیت ضد فرهنگی بر علیه جمهوری اسلامی انجام دهند و این فعالیت، از اسرایی که از سن کم برخوردار بودند آغاز شد. رشادتی که آن 460 نفر نوجوان اسیر در اردوگاه «الرمادی» در برابر رژیم بعثی انجام دادهاند، بسیار قابل توجه بوده است اما روایتی از آن نشده است. همه اسرا، بسیجی بوده و عاشق حضرت امام و انقلاب بودند و در حالی که اسیر دشمن سنگدل شده بودیم اما ترس در دل نداشتیم. در بدو ورود به اردوگاه، لباس گرم و وسایل بهداشتی در اختیارمان قرار دادند که باعث تعجب اسرا شد! افسران بعثی، اقدام به سخنرانی کرده و سعی داشتند ما را در مسیری که در آن قرار گرفته بودیم، دچار تردید کنند.پس از گذشت مدتی، تلویزیونی را به اردوگاه منتقل کرده و اقدام به پخش برنامههای مختلف کردند. در آن لحظات؛ به طور یقین اطمینان یافتیم که محبت بعثیها بدون هدف نبوده و به افکار و نقشه آنها پیبردیم. مجبور بودیم تا برنامههای تلویزیون را مشاهده کنیم و در غیر اینصورت مورد ضرب و شتم قرار میگرفتیم. تعدادی از برنامههای در حال پخش از محتوای مناسب برخوردار نبود لذا تصمیم گرفتیم با ابزار مختلف، اقدام به بازکردن تلویزیون کرده و آن را از بین ببریم.سپس سطل آب را بر روی تلویزیون خالی کرده و اینگونه بود که پخش برنامههای تلویزیون توسط بعثیها متوقف شد. در واقع نبرد اسرا با بعثیها در دفاع مقدس از همان لحظات به گونهای دیگر آغاز شد.
پس از اطلاع بعثیها، آنها چه واکنشی داشتند؟
بعثیها پس از اطلاع، اقدام به ضرب و شتم اسرا کرده و جیره غذایی را به مدت دو هفته محدود کردند. با آن اقدام، به بعثیها ثابت کردیم که اسرای ایرانی همانند شیر غران هستند و آنها در طراحی تبلیغ علیه جمهوری اسلامی ایران شکست را پذیرفتند.
این اقدام شما در ایام اسارت بسیار ارزشمند بوده است،حس درونی اسرا از آن پیروزی در اسارت چه بود؟
دفاع مقدس در اسارت نیز جاری بود. ما در فرهنگ حضرت امامحسین(ع)، ایستادگی را آموخته و استقامت را در ایام اسارت به کار گرفتیم. ما آموختیم که چگونه میتوان فرهنگ امامحسین(ع) را در اسارت به کار گرفت. مدت پنج سال در آن اردوگاه حضور داشته و شخصیت مبارز ما در آنجا شکل گرفت.
بعثیها چه اقدامات تبلیغاتی دیگری داشتند؟
صدام ملعون جهت انجام فعالیتهای تبلیغاتی، دستور داده بود تا اسرای ایرانی را برای زیارت حرم حضرت امام حسین(ع) رهسپار کربلا کنند. بعثیها اعلام کردند که اسرا در صورت تمایل میتوانند رهسپار زیارت شوند.تعدادی از اسرا با این موضوع مخالفت کرده و اعلام کردند:«ما در زیر پرچم یزید به زیارت امام حسین(ع) نمیرویم.» تعدادی از اسرا عازم زیارت شده و تعدادی دیگر که من نیز جزو آنها بودم به زیارت نرفتم. حسرت زیارت حرم حضرت امام حسین(ع) در دل من باقی بود.در لحظه مبادله اسرا،گزارشگر صدا و سیمای کشورمان از من سوال کرد که چه خواستهای از مسئولین کشور دارید؟ همانجا اعلام کردم که اگر مسیر کربلا بازشود، میخواهم مرا به زیارت امام حسین(ع) رهسپار کنند.پس از گذشت مدتی، با من تماس گرفته و اعلام کردند که شرایط فراهم شده است تا شما به زیارت حضرت امام حسین(ع) شرفیاب شوید.
آیا آموزشهای خاصی در ایام اسارت طی میکردید؟
در بین اسرا، افرادی بودند که دارای تحصیلات عالی بوده و از دانش و تجربه فراوانی برخوردار بودند. در میان اسرا، افرادی بودند که تحصیلات عالی در کشورهای خارجی داشته و به زبان انگلیسی مسلط بودند. در میان اسرا، روحانیون نیز حضور داشته و فرصت مناسبی بود تا اقدام به فراگیری علوم و مباحث دینی داشته باشیم.
اگرخاطرهای از ایام حضور در اردوگاه «الرمادی» در ذهن دارید بیان کنید؟
در اردوگاه «الرمادی»، برگزاری نماز جماعت و عزاداری برای حضرت امام حسین(ع) ممنوع بوده و به شدت با آن مخالفت میشد. هر ساله با فرا رسیدن ایام عزاداری امام حسین(ع) در ماه محرم، واکسنی به اسرا تزریق میشد که باعث ایجاد تب و لرز و بیماری در اسرا میشد.با این اقدام سعی داشتند تا اسرا را از عزاداری برای حضرت امام حسین(ع) منع کنند. چهار بند در طبقه اول و چهار بند در طبقه همکف اردوگاه «الرمادی» وجود داشت.با اسرا صحبت کرده و تصمیم گرفتیم در ایام محرم به عزاداری حضرت امام حسین(ع) بپردازیم حتی اگر مورد ضرب و شتم قرار گیریم. نماز جماعت را اقامه کرده و مشغول به عزاداری شدیم. اسرای حاضر در طبقه اول، نوحه میخواندند و اسرای طبقه پایین پاسخ میدادند و همه به نشانه عزاداری سینه میزدند. شور عجیب و وصفناپذیری در اردوگاه شکل گرفته بود. افسران و سربازان بعثی در حالی که مست بودند، همانند گلهای از گرگهای وحشی به سمت ما یورش برده و ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند. آنها لباس اسرا را از تنشان خارج و در حالتی که در وضعیت سجده قرار گرفته بودیم با شلاق مورد شکنجه قرار دادند.
نتیجه مخالفت با افسران بعثی در ایام اسارت، چه تبعاتی را در پی داشت؟
در اردوگاه «الرمادی» اسرایی که با بعثیها ناسازگاری داشته و مخالف اقدامات آنها بودند به اردوگاه «تکریت» منتقل شدند.در بدو ورود به اردوگاه «تکریت»، به مدت یک ماه مورد ضرب و شتم سهمگین قرار گرفتیم. با تلاشهای مرحوم ابوترابی، از شکنجه رهایی یافته و با ایشان آشنا شدم. با حضور مرحوم ابوترابی، شرایط اسارت در اردوگاه به نفع اسرا تغییر کرد و از شدت شکنجهها کاسته شد و برکت حضور ایشان را از نزدیک لمس کردم.
نقش مرحوم ابوترابی برای اسرا چگونه بود؟
حضور مرحوم ابوترابی در تحمل ایام اسارت برای رزمندگان ویژه بود. ایشان با اسرا صحبت کرده و آنها را با مسائل دینی آشنا میکرد. اطلاعات ایشان از مباحث دینی و اخلاص وی باعث شده بود تا کلام وی در ارتقای روحیه اسرا تأثیر ویژه به همراه داشته باشد.
تلاشها و تأثیرگذاری که مرحوم ابوترابی در بین اسرا داشت موجب شد تا تعداد بسیاری از آزادگان به علما و دانشمندان طراز اول در کشور نائل شوند.
انتهای پیام/ آ