خاطره‌‌ای از شهید «غلامرضا نجفی معزآباد»
چهارشنبه, ۰۷ تير ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۲۱
برادر شهید تعریف می‌کند: «به مادرش اصرار کرد که بعدها مادرش با رفتن او موافقت کرد. به مادر گفت حلالم کن، از من راضی باش و برایم دعا کن.»

به گزارش نوید شاهد هرمزگان، شهید «غلامرضا نجفی معزآباد» يكم فروردين 1348، در روستای دهبارز از توابع شهرستان رودان ديده به جهان گشود. پدرش ابراهيم، مغازه‌دار بود و مادرش پری نام داشت.

تا پايان دوره راهنمايی درس خواند. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست ‌و پنجم بهمن‌ماه 1364، با سمت بی‌سيم‌چی در بمباران شيميايی فاو عراق دچار مصدوميت شد و نهم تيرماه 1368، در رودان بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسيد. پيكر او را در زادگاهش به خاک سپردند.

به مادر گفت حلالم کن

شهید از سن 3 یا 4 سالگی در کنار پدر شروع به نماز خواندن و یاد گرفتن قرآن کرد. در زمان تحصیل در مدارس ابتدایی و راهنمایی به کارهای فرهنگی می‌پرداخت و در گروه سرود، خواندن قرآن و ورزش در زمینه‌های کوهنوردی موفق بود و موفقیت‌های ایشان روز به روز بیشتر می‌شد.

اخلاق و صداقتشان موجب شده بود که دوستان زیادی داشته باشد. به پدر و مادر احترام زیادی می‌گذاشت. در حسینیه‌ی محل نیز کارهای فرهنگی انجام می‌داد. کودکان را بسیار دوست داشت، مخصوصا بچه‌های خواهرش که پدرشان در اسارت حزب بعث بودند را خیلی دوست داشت.

از شوخی و بازی کردن با بچه‌ها خسته نمی‌شد. وقتش را دقیق برنامه‌ریزی می‌کرد و در اول هفته برای خودش برنامه هفتگی تنظیم می‌کرد. ایشان 2 یا 3 بار به جبهه رفتند که در مرحله دوم موجب گاز گرفتگی شیمیایی شدند که با هلی‌کوپتر به تهران آوردنش و او را بستری کردند. ناحیه مجروحیت چشم‌ها، حنجره و شش‌ها بود که متاسفانه مشکل تنفسی پیدا کردند ولی با تمام وجود، مجددا به جبهه رفتند، هر چند که بخاطر مشکل مسمومیت و نبودن بقیه برادرها و شوهر خواهرشان که هم زمان آن‌ها نیز در جبهه بودند با مخالفت مادرشان مواجه شدند.

به مادرش اصرار کرد که بعدها مادرش با رفتن او موافقت کرد. به مادر گفت حلالم کن، از من راضی باش و برایم دعا کن. شهید در ادبیات و نوشتن تبحر خاصی داشت.

(به نقل از برادر شهید)

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده