خاطره خودنوشت شهید نصرالله ایمانی«64»
شهید «نصراله ایمانی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «با اينکه هوا هنوز گرم نشده بود عرق از سر و روی برادران می ريخت. چهره ها همه از خوشحالی خندان بود. از تپه ها بالا رفتيم شيب تپه زياد نبود وقتی که...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

لبخند ماندگار رزمندگان

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «نصرالله ايمانی» یکم فروردین سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و پس از گذراندن دوران تحصیلی موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سال 1356 به سربازی رفت و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه جنگ شد و سرانجام 20 اردیبهشت سال 1362 بر اثر اصابت خمپاره‌ به شهادت رسيد.

بیشتر بخوانید: شبنم رخسار چمن‌ها را پوشانده بود // قسمت 63

متن خاطره خودنوشت: لبخند ماندگار رزمندگان

مسير راه زياد بود. کم کم به دامنه تپه 120 رسيديم. تماس مداوم با بی سيم برقرار بود. ساعت حدود 8 بود. با اينکه هوا هنوز گرم نشده بود عرق از سر و روی برادران می ريخت. چهره ها همه از خوشحالی خندان بود. از تپه ها بالا رفتيم شيب تپه زياد نبود وقتی که روی تپه رسيديم بلافاصله چشمم به وضع سنگرهای مزدوران بعثی افتاد. مسير راه تپه 120 تا 135 همه کانال بود. کانالی که درست تا گردن آنها در خاک قرار می داد. معلوم بود که اگر صدها توپ و خمپاره هم بزنيم حتی يک نفر هم زخمی نمی شود.

طاقچه‌های کوچک در سنگر

در مسير کانال جايگاه‌های مخصوص مهمات قرار داشت. تماماً از داخل گل کنده بودند. طاقچه ای کوچک برای نارنج دستی، ديگری برای آر‌پی‌جی هفت و ديگری برای مهمات سلاح‌های انفرادی با بهترين نظام، دريچه‌های ديده‌بانی به وضع خيلی عالی. فرصت کم بود. اين اجازه به کسی داده نمی‌شد سنگرها را بازديد کند. مسير راه را ادامه داديم.

تپه 135 بلندترين تپه ها بود. شيب زيادی نسبت به 120 داشت. به هر حال به طرف 135 حرکت کرديم ميان راه يک قبضه آر پی‌جی 11 عراقی ها در سنگر مانده بود. با حدائقی آن را با خود برديم. هر چند سنگين بود ولی تا روی تپه 135 آن را با خود آورديم. تعدادی از پرسنل ارتش روی 135 بودند.

فتح الفتوح ثانی

از اينکه به 135 رسيده بوديم خيلی خوشحال و شاد بوديم. احساس خستگی در هيچ کدام ديده نمی‌شد. به ياد آوردم لحظاتی که مزدوران صدام روی اين تپه بودند. بعضی‌ها نماز شکر را به جا آوردند. شوش دانيال از روی تپه ديده می‌شد. بياد آوردم موقعی که صداميان حتی با يک تانک يک لشکر ما را از کار می‌انداختند ولی کيست که الآن بتواند در برابر رزمندگان اسلام مقابله کند؟ صدام گفته بود اگر 135 را بگيريد کليد بصره را تحويل می‌دهم. هرگز ممکن نبود که عراق بتواند يک بار ديگر بتواند به تپه برسد و اين به راستی فتح الفتوح ثانی بود که به ياری الله و فرماندهی امام زمان(عج) و به شفاعت زهرای مرضيه انجام شد.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده