در حسرت دیدارش تا آخر عمر خواهم سوخت
به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی؛ شهید علی نقویان فرزند عباسعلی بیستم شهریور 1340 در شهرستان شیروان به دنیا آمد پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و راهنمایی، مقطع دبیرستان را در هنرستان شهید علی نقویان گذراند که این دوران از زندگی او همزمان بود با آغاز درگیریها بین نیروهای انقلابی و طرفداران رژیم .
سرانجام شهید نقویان در تاریخ سیام دیماه 1357 در شهرستان شیروان همراه دیگر مردم مسلمان و مبارز از محل مدرسه علمیه شیروان شروع به راهپیمایی کردند که از طرف مأمورین طاغوت بهطرف امت حزب ا... تیراندازی میشود که منجر به مجروح شدن عدهی زیادی میشود که شهید بزرگوار علی نقویان نیز جزء مجروح شدگان بودهاند و در روز سی بهمن 1357 به شهادت میرسند و در شهر مشهد مقدس تشیع و در بهشت رضای این شهر به خاک سپرده میشوند .
این خاطرات به نقل از مادر گرانقدر شهید"علی نقویان" است که تقدیم حضورتان میشود
حمله به خانه ساواک
از خانه خواهرم بازمیگشتم که یکی از دوستان علی را بارنگی پریده دیدم؛ تا مرا دید نفسزنان خود را به من رساند و با چهرهای رنگپریده از ترس، خواست که چیزی به من بگوید.
ناگهان بند دلم پاره و زانوهایم سست شد، ناخواسته میلرزیدم. تمام توانم را جمع کردم و از دوست علی خواستم بگوید چه شده است. بهزور میشنیدم که میگفت علی با دوستانش به خانه یک ساواکی معروف شیروان حمله کردهاند و مأموران شهربانی هم از راه رسیده و علی را با تیر زدهاند.
شنیدم که میگوید علی را به بیمارستان قوچان بردهاند، ناگهان دنیا پیش چشمانم سیاه شد، با چشمان بینایم نمیدیدم. بلاتکلیف مانده بودم قدرت تصمیمگیری نداشتم و نمیدانستم چه بکنم، این پسر را من با هزار رنج و گرفتاری بزرگ کرده بودم. علی تنها امید من بود، بااینکه بچه شیرخوار داشتم بچه را به خواهرم سپردم و راهی قوچان شدم.
کار ما درست است
وقتی به قوچان رسیدم گفتند نگران نباش، پایش تیرخورده است و او را به بیمارستان قائم مشهد منتقل کردهاند. به سمت مشهد رفتم وقتی او را دیدم پایش باندپیچیشده بود. تا مرا دید لبخند زد و گفت: مادر جان آمدی؟ آن زمان حرفهایی بینمان ردوبدل شد، نگرانیام را به او یادآوری کردم و او در جواب فقط گفت که این شاه خائن باید برود، پس شک نکن که کارمان درست است.
نحوه شهادت
مادر شهید تقویان میگوید: در بیمارستان قائم بستری بود، چند روز از بستری شدنش میگذشت که یک روز خواهرم با آشفتگی به خانه ما آمد، حال خوشی نداشت و بیتابی تمام جانش را گرفته بود، گفتم چه شده خواهر جان؟ چرا اینقدر کلافهای؟ اتفاقی افتاده؟ خواهرم سکوت کرد، آنقدر سکوتش سنگین بود که هیچگاه یادم نمیرود. پس از چند لحظه گفت، بیبی جان خدا صبرت بدهد، علی شهید شد.
درگیری و خونریزی
مادر شهید اینگونه ادامه میدهد: خبر شهادتش را که آوردند پدرش با چند نفر برای رفتن به مشهد آماده شدند، خیلی التماس کردم که مرا هم ببرند، اما گفتند بچه شیرخوار داری و اذیت میشوی. پیکر علی را میآوریم اینجا میبینی. هر چه التماس کردم، گریه کردم و گیسهایم را کندم فایده نداشت آنها مرا با خود نبردند. دو روز بعد دستخالی بازگشتند، آیت ا... «شیرازی» به دلیل احتمال درگیری و خونریزی هنگام تشییع پیکر علی در شیروان، اجازه آوردن پیکر او را نداده بود و پیکر او را همانجا در بهشت رضا به خاک سپرده بودند... و اینگونه شد که در حسرت دیدار علی تا آخر عمر خواهم سوخت.
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان شمالی