خاطره/ همچون شهدای گمنام

قبل از شروع عملیات
رمضان بود که غلامحسین را دیدم سلاح بر دوش با پیشانی بند سبز رنگی که روی آن جمله
زیبای یا حسین علیه السلام نقش بسته بود از درون سنگر بیرون آمد.
وقتی خبر شهادت یکی دیگر از برادران مسجد را
شنید با حالتی گرفته و اشک بار گفت :«به خدا قسم دیگر توان ماندن را ندارم مگر خون
من از خون امام حسین علیه السلام سرخ تر است .از روزی که آمده ام آرزویم دیدار حسین
و قاسم و علی اکبربود دوست داشتم همچون شهیدان گمنام پیکرم سالها در بیابانها
بر جای بماند تا بی بی حضرت فاطمه سلام الله علیها را در بالینم ببینم حالا از
خانواده های شهدا شرمنده ام از مادران مفقودین شرمسارم نمیدانم اگر زنده ماندم
چگونه باید به صورت آنها نگاه کنم»
در حالی که قطرات زلال اشک امان سخنش را بریده
بود از هم جدا شدیم. حرفهای غلامحسین مدام در گوشم تکرار می شد.