مادر شهید " محمد حسن رمضانیان " : دل کندن برایم سخت بود
نوید شاهد خراسان شمالی: گفتوگو با مادران شهدا حال و هوای دیگری دارد. دوست داشتیم كه بدانیم شهید "محمد حسن رمضانیان " از نگاه مادر چگونه به افتخار شهادت نایل شده است. مشتاق بودیم تا بدانیم چه نكات تربیتی برای این مادر جلیلالقدر مهم بوده که چنین فرزندی را پرورش داده اند. "حاجیه رقیه بیگم شریفیان " در گفتگو با نوید شاهد برای ما از ویژگیهای پسر شهیدش می گوید و البته حرفهای شنیدنی دیگری که توجه شما را به خواندن گزیده این مصاحبه جلب می کنیم:
- نوید شاهد خراسان شمالی : لطفا خودتان را معرفی کنید.
مادر شهید : رقیه بگم شریف 70 ساله ساکن روستای زیارت هستم.
-نوید شاهد خراسان شمالی : چند فرزند دارید و محمد حسن فرزند چندم بود ؟
مادر شهید : ایشان فرزند پنچم و دیگر بچه هایم محمد رحیم، محمد اسماعیل، زینب، ربابه، مجید، حمید، مرضیه و حسین هستند.
-نوید شاهد خراسان شمالی : از خاطرات بدو تولد محمد حسن برایمان صحبت کنید.
مادر شهید: در زمان جوانی یک شب در بیابان خواب دیده بود که یک کاسه چینی پر از اب ولی به رنگ شیر و به شیرینی عسل بوده که ان را نوشیده است من برای او تعبیر کردم که انشاء الله خیر است و گفتم دل مثل اب روشن است.
-نوید شاهد خراسان شمالی : لطفا از کودکی های محمد حسن صحبت کنید.
مادر شهید : بچه ساکت و ارامی بود 9 سال به مدرسه رفت کسی از او شکایت نکرد وقتی که به شهادت رسید تمام مردم روستا برای او ناراحت بودند.
-نوید شاهد خراسان شمالی : رابطه او با خواهر و برادرش چطور بود؟
مادر شهید : با انها هیچ شوخی نمی کرد اگر گاهی اوقات می خندید خیلی ارام فقط حرکت لب داشت ساکت بود.
-نوید شاهد خراسان شمالی : زمانی که بچه ها بزرگ می شوند با مادر یا خواهر درد و دل می کنند محمد حسن چطور بود؟
مادر شهید : اصلا اهل این حرف ها نبود هر چه هم می گفتم بیا برای تو به خواستگاری برویم می گفت این حرف ها چیست مادر من که می روم شهید می شوم برای چه کسی خواستگاری می کنید.
-نوید شاهد خراسان شمالی : نحوه اعزام به جبهه شهید چطور بود و در چه ماهی از سال بود؟
مادر شهید : حضور ذهن ندارم حدود چهار ماه در منطقه بودند و سه روز نیز به او مرخصی داده بودند سری دوم حدود چهل روز از او خبری نشد وقتی به مرخصی امد از او پرسیدیم در این مدت چرا ما را بی خبر گذاشتید گفت ما این مدت در محاصره دشمن بودیم تا اینکه با هلی کوپتر از طریق طناب ما را نجات دادند. این صحبت ها را ایشان برای ما نمی گفت ما از دوستان او شنیده ایم که او در محاصره بوده است.
-نوید شاهد خراسان شمالی : چه کسی باعث شد که او وارد سپاه شود؟
مادر شهید : زمانی که متوجه شد انقلاب شده اصلا ارام ننشست مدام در مساجد بود چهار سال وارد سپاه شد سربازی خود را در روستای شیروان ودر مناطق جنگی گذراند پسر دیگرمن اسماعیل هم سرباز در منطقه اهواز بود محمد حسن هم انجا رفت.
-نوید شاهد خراسان شمالی : زمانی که به مرخصی می آمد از حال و هوای جبهه تعریف می کرد؟
مادر شهید : زیاد صحبت نمی کرد من که سواد نداشتم وقتی بچه ها نامه را می خواندند می گفتم محمد حسن چه نوشته است می گفتند چیزی نیست فقط سلامتی خود را نوشته روزی هم که می خواست شهید شود برای برادرش زنگ زده بود با هم حرف زده بودند ،گفته بود تا چهار روز دیگر به مرخصی می اید وقتی گوشی را گذاشته بود به خط رفته بود و در انجا شهید شده بود بعد از سه روز هم جنازه اش را اوردند.
-نوید شاهد خراسان شمالی : مسئولیت او در منطقه چه بود؟
مادر شهید : نمی دانم مسئولیت او چه بود ولی خط شکن و تخریبی بود چون دوستانش می گفتند محمد حسن همیشه پیش رو است و جلو می رود با او صحبت کنید تا خودش را جلو نیندازد.
-نوید شاهد خراسان شمالی : لطفا از خاطرات آخرین مرخصی برایمان بگویید.
مادر شهید : اخرین بار بود که با هم به شیروان رفتیم و من محکم دست او را گرفتم دستش را کشید و گفت دست من را رها کن دوستان من منتظر هستند ،به او گفتم نمی دانم چرا نمی توانم از تو دل بکنم می خواهم با تو تا خط مقدم بیایم او گفت ما در پاسدار خانه هستیم شما را نمی گذارند.
-نوید شاهد خراسان شمالی : آیا وصیت نامه ای از شهید به دست شما رسیده است ؟
مادر شهید : بله وصیت نامه و وسایلش در ساکش بود
-نوید شاهد خراسان شمالی : در آخر اگر صحبت و پیامی دارد بفرمایید.
مادر شهید : انشاء الله که جنگ دیگری شروع نشود خداوند امام خمینی و پسرشان را رحمت کند و خداوند رهبر عزیزمان را حفظ کند و به همه تا ظهور امام زمان فرصت بدهد.
منبع : اداره اسناد و انتشارات استان