دوران پر رمز و راز دفاع مقدس هر روزش برگی از دفتر هزار برگ خاطرات رزمندگان است
نوید شاهد خراسان شمالی؛
دوران پر رمز و راز دفاع مقدس هر روزش برگی از دفتر هزار برگ خاطرات
رزمندگان است خاطراتی که حتی تصور برخی از آنها حیرت انگیز است و این گزارش بخشی
از خاطرات رزمنده جانباز خراسان شمالی در جبهه هاست.
آلبوم عکس هایش را که تعداد آنها به هزار عکس می رسد ورق می زند و سند
افتخار خود و همرزمان شهیدش را رو می کند.
در اکثر عکس ها ردپایی از یک یا چند شهید است و در بیشتر عکس ها نیز در
کنار رفقای شهیدش حضور دارد.
گوای اینکه در عکس هایی هم که حضور ندارد، خود در حال
ضبط خاطرات کسانی بوده که اکنون دیگر ردی جز در عرش آسمانی و دل های عاشقانه از
آنان نیست.
فرصت ها را باید مغتنم شمرد که ما
غافلان خارج از بلواهای پوچ در لحظاتی به این مسئله بیندیشیم که نکند مصداق کلام
شهید باکری باشیم که کلام ماندگار این شهید، تنها هشدار به بازماندگان دفاع مقدس
نیست و ما را نیز در برمی گیرد که باید وارثان آن نسل سرنوشت ساز باشیم که امروز
آوازه تلاششان فراگیر شده است.
اکبر وحیدی از رزمندگان جانباز خراسان شمالی در هشت سال دفاع مقدس است که
طی آن مدت جانفشانی های زیادی را از خود نشان داد. این رزمنده در خانواده خود برادر
بزرگتر بود که بعد از خود، چهار برادر
دیگر نیز داشت که بردار دوم وی در جبهه های حق علیه باطل به درجه رفیع شهادت دست
یافت و خود و مابقی برادران نیز در مقابله با دشمنان جانباز شدند.
وی قبل از اینکه وارد جبهه های جنگ شود در شهر راز و آشخانه به امر تعلیم و
تربیت(معلم) دانش آموزان مشغول بود و در سن 26 سالگی از سال 61 به جبهه های جنگ
رفت تا تکلیف الهی را به جای آورد و سابقه هفت سال رزم خالصانه
در جبهه های نبرد حق علیه باطل را دارد.
والفجر مقدماتی، بدر و کربلای 5 مهمترین عملیات های بوده که حضور داشته و
با شجاعت در مقابل دشمن بعث ایستادگی کرد و در یکی از این عملیات نیز جانباز شد.
اکبر وحیدی شهادت و مجروح شدن بسیاری از رزمندگان خود را طی آن مدت به چشم
دیده و ناگفته های بسیاری دارد که تاکنون هیچگاه مکتوب نشده است.
راوی روایت می کند/فضای ایثار در سراسر جبهه هر لحظه تکرار می شد
عملیات والفجر مقدماتی اولین عملیاتی بود که در آن حضور داشتم، حدود 16
کیلومتر خاک رملی بود که نه در دست ایران و نه در دست عراقی ها بود و به عبارت
دیگر حدود 16 کیلومتر با خط مقدم عراقی ها فاصله داشتیم. در این عملیات جزء گروه
تخریب بودم و باید با تعدادی دیگر از رزمندگان به سمت مین های کار گذاشته شده می
رفتم تا راه را برای نیروهایی که از پشت سر می آیند باز می کردیم.
همانطور که در میدان مین به جلو می رفتیم و مین ها را خنثی می کردیم برای
اینکه نیروها بتوانند از مسیر پاکسازی شده عبور کنند باید از قرقره استفاده می
کردیم تا راه را به نیروها نشان دهیم اما گاهی اوقات آن قرقره ها به بوته و یا
گیاهانی گیر می کرد و هرچقدر نخ را می کشیدیم نمی آمد و مجبور می شدیم دو سه کیلومتری
که طی کرده بودیم را در اوج خستگی مفرط برگردیم تا آن نخ های گیر کرده به گیاهان
را باز کرده و دوباره به کار خود ادامه می دادیم.
همانطور که ادامه می دادیم به یک سطح وسیعی از زمین با عرض 500 متر که در
آن مین بکار برده بودند رسیدیم، البته این عملیات توسط منافقان لو رفته بود و دشمن
در آن سمت میدان با تمام تجهیزات ایستاده بود، سمت چپ ما هیچ کسی نبود و انگار به
دل دشمن می رفتیم از سوی دیگر زمانی برای پاکسازی مین ها هم نبود، بنابراین گروه
تخریب چی تصمیم گرفت بدون اینکه مین ها پاکسازی شوند همان طور که جلو می رود و در
مسیری که رفته نخ قرقره ها را نیز بگذارد.
این کار انجام شد و پشت سر ما نیروها نیز آمدند که تعدادی از رزمندگان نیز
به شهادت رسیدند اما به هنگام انفجار مین ها تنها چیزی که از آن ها شنیده شد صدای
یا مهدی و یا الله و اکبر بود.
زمانیکه از مسیر قرقره گذاری نیز برگشتیم تعدادی از رزمندگان شهید شده و یا
در حال به شهادت رسیدن بودند اما امکان برگرداندن آن ها نبود.
قبل از عملیات باید امر گشت و شناسایی میدان های مین و خنثی سازی آن ها،
شناسایی سنگرهای کمین دشمن و ... انجام می شد و البته این امر خیلی سخت تر از
انجام عملیات بود چراکه گروه شناسایی بدون هیچ پشتیبانی باید وارد قلب دشمن می
شدند و رزمندگان ایرانی که امر گشت و شناسایی را انجام می دادند ایثار و رشادت های
شجاعانه ای را به نمایش گذاشتند.
در یک جنگ، امکانات و تجهیزات نقش مهمی را ایفا می کنند اما در جنگ هشت سال
دفاع مقدس این شجاعت رزمندگان بود که تکلیف آن را مشخص کرد و سبب پیروزی ملت ایران
شد.
در حال حاضر نیز شجاعت امت ایران سبب شده تا دشمنان نتوانند فکر تجاوز به
خاک این کشور را در تصورات خود بیاورند.
یکی از رزمندگان حتی در شب های عملیات نیز سوال هندسه می پرسید
خیلی دوست داشتم تا رزمندگان در اوقات بیکاری خود در آن زمان درس بخوانند و
بنده که معلم بودم در زمان بیکاری به سوالات رزمندگان پاسخ می دادم.
حسن آزمون یکی از شهدای شهر سبزوار است که حتی در شب های عملیات نیز سوال
درس هندسه از بنده می پرسید که هرچقدر به وی می گفتم من گفته ام درس برای اوقات
بیکاری است و برای شب های عملیات نیست بیان می کرد به هندسه بسیار علاقمند شده ام.