خاطرات دفاع مقدس

خاطرات دفاع مقدس

سری که قرآن می‌خواند

«بعد از چند دقیقه بازهم خمپاره‌ای بر سر ما انداختند وقتی گردوخاک خوابید دیدم خمپاره به سر یکی از همرزمان اصابت کرده و سرش از بدن جدا شد و همان سر جدا شده شروع به خواندن قرآن کرد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

آژیر خطر و خفگی

«یک روز سر کلاس نشسته بودیم ناگهان صدای آژیر خطر بلند شد همه کلاس‌ها سریع به سمت پناهگاهی که در نزدیکی مدرسه بود رفتیم. در چشمان همه ترس موج می‌زد و از همه بیشتر معلمان و کادر دفتری مدرسه نگران حال اون همه دانش‌آموز بودند ...» ادامه این خاطره از «زهرا علیجانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

کوچ بی‌خبر

«شب قبل از عملیات من و مجید بیرون سنگر نشسته به آسمان صاف و پرستاره نگاه می‌کردیم شب بسیار زیبایی بود. بی‌مقدمه از مجید پرسیدم. به نظر تو فردا کی شهید می‌شه؟ مجید با لحنی گرم گفت خب معلومه هر کس که زودتر به میدان مین برسه ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به مناسبت گرامیداشت شهدای خدمت؛

کتاب «کُلُّنا قاسم» معرفی می‌شود

به مناسبت گرامیداشت سالگرد شهدای خدمت، کتاب «کُلُّنا قاسم» به نویسندگی علیرضا سکاکی معرفی می‌شود.
۱/ جانباز 70 درصد چگینی در گفت‌و‌گو با نوید شاهد قزوین:

اگر کوهنورد نبودم، زنده نمی‌ماندم؛ روایتی از جبهه تا جانبازی

صفرعلی چگینی، جانباز ۷۰ درصد اهل قزوین، از روزی می‌گوید که موج انفجار ایشان را به هوا پرتاب کرد، ترکش به بدنش نشست و جانش به مویی بند بود؛ اما کوهنوردی و آمادگی بدنی‌اش ناجی جانش شد. حالا بعد از سال‌ها، از آن لحظه‌ها، روایت می‌کند.
مصاحبه با جانباز اصغر خداشناس

روایت حماسه و مقاومت در جبهه‌های نبرد

اصغر خداشناس، جانباز 26 درصد دوران دفاع مقدس، در این مصاحبه با بیانی صمیمی و تأثیرگذار از خاطرات خود در جبهه‌های جنگ، از اعزام به مناطق عملیاتی اهواز، مریوان و مهاباد تا حضور در عملیات والفجر هشت و کربلای چهار، سخن می‌گوید. او با یادآوری لحظات تلخ و شیرین آن دوران، از شجاعت همرزمانش و فداکاری‌هایی که برای دفاع از وطن انجام داده‌اند، روایت می‌کند.

از خط مقدم تا بازگشت به زندگی: روایت جانباز علی فتحی از جنگ و جبهه

علی فتحی، جانباز ۳۵ درصد جنگ تحمیلی، با روایت زندگی خود از دوران سربازی تا حضور در جبهه‌های جنگ و مصائب پس از جانبازی، تصویری زنده از ایثار، مقاومت و عشق به وطن ارائه می‌دهد.

سپاه قزوین از مراکز فعال در کمک به جبهه و خدمت به مردم بود

«یکی دیگر از افتخارات سپاه قزوین گروهانی بود که در قصر شیرین داشتیم و پاسگاه پرویز کنترل می‌کرد این گروهان توانسته بود تعدادی از حملات عراقی‌ها را دفع کند و از پیشروی آنها جلوگیری نمایند. بدین ترتیب سپاه قزوین به یکی از مراکز فعال برای کمک به جبهه و خدمت به مردم درآمد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات؛

دسته‌بندی نیرو‌ها و وظایف در مسجد محمدخان بیگ

«در گام اول حضورم در پایگاه شروع به دسته‌بندی نیرو‌ها و وظایف کردم. موضوع درجه‌بندی نیرو‌ها بسیار مهم بود، چون در گرماگرم وقایع آن سال هنوز ارتش، ژاندارمری، سپاه و ... تماما مستقر نشده بودند و بیم هرج‌ومرج و غارت در شهر وجود داشت طبیعتاً اگر این وقایع اتفاق می‌افتاد مردم نسبت به انقلاب بدبین می‌شدند ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «دکتر پرویز لطفی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

اذان و عکس‌العمل دشمن

«من وقت نماز اذان گفتم هم‌زمان با اذان عراقی‌ها شروع به بمباران منطقه کردند. بعد از بمباران از سنگرهایمان خارج شدیم، سر و صورت‌هایمان کاملاً خاک‌آلود بود ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات یک جانباز از دوران انقلاب و جنگ تحمیلی: مقاومت، ایثار و امید به پیروزی

در این مصاحبه، یکی از جانبازان دوران انقلاب و جنگ تحمیلی از خاطرات خود در زمان مبارزات انقلاب اسلامی و جبهه‌های جنگ می‌گوید. او از سختی‌ها و فشارهای رژیم شاهنشاهی، همچنین از مقاومت مردم ایران و ایثارهایی که در طول جنگ تحمیلی انجام دادند، یاد می‌کند. این روایت، نشان‌دهنده اراده فولادی و امید به پیروزی در برابر مشکلات است که همچنان بر نسل‌های امروز تأثیرگذار است.

حضور در راه‌آهن و نقش‌آفرینی در فتح خرمشهر

جانباز "سمند علی چمن پیرا" در خاطراتی گفت: « در سال 1334 در زرندیه به دنیا آمدم و در سال 1361 به عنوان کارگر نمونه راه‌آهن مشغول به کار شدم. در بحبوحه جنگ ایران و عراق، پس از تعطیلی موقت راه‌آهن به دلیل حملات دشمن، با هماهنگی رئیس ایستگاه به همراه تعدادی از کارگران برای کمک به خرمشهر رفتیم. در این شهر شاهد خرابی‌های گسترده ناشی از جنگ بودیم و تلاش کردیم اوضاع را کنترل کنیم. در جریان این حوادث، پیش‌بینی حمله عراق به خرمشهر نیز به وقوع پیوست و شهر سقوط کرد».

روایت ایثار و مقاومت در میدان جنگ؛ از بسیج تا خرمشهر

روایتی از زندگی و تجربیات جانباز جبار حاجیلو است که در روستای علی‌شاه متولد شده و پس از کار در قم، با شروع جنگ به بسیج پیوسته و به پادگان‌های مختلف از جمله الغدیر اصفهان اعزام شده است. او در جریان جنگ تحمیلی در عملیات‌های مختلف شرکت کرده، از جمله عملیات‌هایی در خرمشهر. وی ضمن تجربه آموزش‌های نظامی و فشرده، در موقعیت‌های حساس و محاصره دشمن حضور داشته و به دفاع پرداخته است. با وجود تلفات سنگین، او با انگیزه و ایثار به مأموریت‌های خود ادامه داده و نقش مهمی در عملیات‌ها ایفا کرده است.

روایت تلخ یک مهندس جانباز از مقاومت؛ خدمت و ایثار در مواجهه با تروریسم

سید اکبر حسنی، جانباز ۳۰ درصدی، داستان تلاش‌ها و سختی‌های خود را در پروژه‌های صنعتی و همکاری‌های منطقه‌ای، به‌ویژه ساخت نیروگاه‌ها و پالایشگاه‌ها در ایران و عراق، روایت می‌کند. او از تجربه‌های تلخ در حمله داعش به موصل و تهدیدهای جانی در حین کار می‌گوید، از جمله زخمی شدن در یک حادثه تروریستی که جان همکارش را گرفت. وی بر اهمیت امنیت کشور و قدردانی از زحمات شهدا تأکید کرده و از تجربیات همکاری با نیروهای حشدالشعبی و خاطرات معنوی مشترک با آن‌ها سخن می‌گوید. حسنی با اشاره به رشادت‌ها و ایثارگری‌ها، بر ضرورت حفظ ارزش‌های جامعه تأکید می‌کند.

خاطرات سربازی در جبهه‌های جنگ؛ از اعزام تا عملیات مرصاد

جانباز "محمود رفیعی"، متولد 1347، در دوران جنگ ایران و عراق از طرف سپاه به خدمت سربازی اعزام شد. او همراه برادرش که یک سال بزرگ‌تر بود، در شرایط سخت جنگی خدمت کرد. پدرش پیشنهاد داد که برادرش ابتدا برود، اما محمود تصمیم گرفت هم‌زمان با دوستانش اعزام شود. پس از آموزش اولیه در اهواز، به مناطق عملیاتی منتقل شد و در شرایط دشوار جنگ، از جمله عملیات مرصاد، حضور داشت.

روایتی از ایمان و ایثار؛ گفت‌وگو با محمد فیاض، رزمنده دفاع مقدس

محمد فیاض، یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس، در این گفت‌وگوی صمیمانه از خاطرات حضور در جبهه‌های نبرد، فعالیت‌های فرهنگی پیش از جنگ و تجربه‌های فراموش‌نشدنی آن دوران روایت می‌کند. این مصاحبه دریچه‌ای به باورها و ارزش‌هایی است که همچنان الهام‌بخش نسل‌های آینده است.

یادگاری‌های جنگ؛ روایت صادقانه یک جانباز از دوران دفاع مقدس

در این مصاحبه بی‌پرده، جانباز دوران جنگ تحمیلی به بیان خاطراتی از حضور خود در جبهه‌های نبرد و چالش‌های پس از آن پرداخته است. او با شجاعت و صداقت، از دلاوری‌ها، سختی‌ها و فداکاری‌هایی می‌گوید که برای دفاع از وطن و آرمان‌های انقلاب اسلامی در دل جنگ تحمیلی به انجام رساند.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

انتخاب و بستن پیشانی‌بند قبل از عملیات در جبهه

«بعد از گفتن بسم‌الله چشمان خود را بست و پیشانی بند سبزی را برایم برداشت که روی آن نوشته شده بود یا ابوالفضل (ع). آن را بوسید و به پیشانی من بست. بعد نوبت من شد. چشمان خود را بستم و با دستی لرزان یک پیشانی بند برداشتنم ...» ادامه این خاطره از محمود قنبری را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

ما اهل کوفه نیستیم بصیر تنها بماند!

«عملیات لو رفته بود. کمبود امکانات و غذا بچه‌ها را خیلی خسته کرده بود به طوری که بیشتر اوقات به هر نفر یک لیوان پلاستیکی سرخالی برنج می‌رسید ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

معرفی کتاب| سرزمین لاله‌ها

کتاب «سرزمین لاله‌ها» به اهتمام سرهنگ «رضا رکن‌الدینی» تالیف شده است که به صورت خاطراتی از وی در زمان هشت سال دفاع مقدس می‌باشد.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه