برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«یک روز سر کلاس نشسته بودیم ناگهان صدای آژیر خطر بلند شد همه کلاسها سریع به سمت پناهگاهی که در نزدیکی مدرسه بود رفتیم. در چشمان همه ترس موج میزد و از همه بیشتر معلمان و کادر دفتری مدرسه نگران حال اون همه دانشآموز بودند ...» ادامه این خاطره از «زهرا علیجانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.