زندگی وصایا و قطعه شعری خواندنی از شهید دکتر سید مصیب لنگری
زندگی نامه شهید دکتر سیدمصیب لنگری:
در سال 1346 در محرمی خونین در خانواده ای مومن و پر تلاش در شهرستان بجنورد پا به عرصه وجود نهاد. دوران کودکی را در دامان پر مهر پدر و مادری دلسوز و مهربان سپری نمود. در دوران پیروزی انقلاب با اینکه نوجوانی بیش نبود در فعالیت ها و صحنه های انقلاب شرکت می کرد. هنوز هم دیوارهای محله بوی شعارهایش را می دهد.
علاقه شدیدی به تحصیل داشت، دوره ابتدایی و راهنمایی و متوسطه را در شهر بجنورد گذراند. در سال 1336 از دبیرستان همت بجنورد در رشته علوم تجربی فارغ التحصیل گردید. سپس در رشته پزشکی دانشگاه شهید صدوقی یزد پذیرفته شد. با تمام وجود خود را وقف قرآن و اسلام می کرد. در طی دوره تحصیل از مسئولین فعال انجمن اسلامی دانش آموزان شهر بود و در تمامی عرصه های اجتماعی فعالیت گسترده ای داشته، با ورود به دانشگاه تلاش ایشان در عرصه های علمی و اجتماعی گسترش بیشتری پیدا نمود. در سال 1365 بود که به صورت داوطلبانه ی بسیجی ، تحت عنوان بسیجی آرپی جی زن دسته ی اخلاص در گردان نصرالله لشکر پنج نصر آماده نبرد بی امان با دشمنان اسلام گردید. ضمن تحصیل در دانشگاه به جبهه های حق علیه باطل شتافته در عملیات کربلای3 بود که در مصاف با دشمنان اسلام به لقاالله پیوست و به فیض عظمای شهادت نایل گردید و پیکر پاکش در منطقه نبرد بجاماند. اما دفتر زندگی او برای خانواده اش بسته نشده بود که پس از سالها دوری و فراق از زیر خاک های خون گرفته شلمچه با روحی بلند و جسمی کوچک روز 29 بهمن 75 به آغوش خانواده بازگشت و بر دوش امت اسلامی شهر و دیار به طرز با شکوهی تشییع تجلیل و تکریم گردید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
فرازی از وصیت نامه شهید گرانقدر سید مصیب لنگری:
عزيزان، وقتى فكر كردم متوجه شدم كه تمام آنچه را مى خواهم بگويم از عشق به امام، حفظ ارزشهاى اسلامى، تقواى اسلامى و دهها مورد ديگر را مى توان در يك كلمه خلاصه كرد و سعى كنيد كه آن را بدست آوريد و همه اين موارد در آن خلاصه است و آن عشق به حضرت حق است. در واقع دعوت به اين عشق، دعوت به همه آن موارد است چرا كه آن موارد همه مقدمه اين عشق الهى هستند و بدانيد كه بدست آوردن اين عشق بسيار سخت و مشكل است من كه مدتى تلاش كردم و نتوانستم مقدار قابلى از اين عشق را بدست آورم اميدوارم كه شما عزيزان با حفظ و نگهدارى و خويشتن دارى بتوانيد به اين آرزوى من برسيد.
شعری از شهید سید مصیب نگری:
یک عمر کشید این دل غم دیدن تنها
با گوش هوا مشنو نالیدن تنها را
در شهر صفا گشتم تا همسفری یابم
بی فایده اش دیدم گردیدن تنهارا
کو دوست که که برگیرد دست نابینا
فریاد و فغان سازد خوابید تنها را
از ما چو سخن گفتم یکپارچه خود دیدم
با نیست شدن بشکن خود دیدن تنها را
در باغ خیالاتم گلهای وفا چیدم
ای دل تو روا بنما گل چیدن تنها را
باران گهر بارد در شوق بهارانم
چون صاعقه می غرم باریدن تنها را
با حال پریشانم بر درد چو خندیدم
با گریه تماشا کن خندیدن تنها را
دور از تو چه ها کردم روی سوی تو آوردم
شرمنده همی خواهم بخشیدن تنها را
بی دوست ز تنهایی چون صاعقه لرزیدم
از لطف و کرم بنگر لرزیدن تنها را
نومید زهرجایی برمیکده رو کردم
تنها تو عطایی کن نوشیدن تنها را
سروده شده در تاریخ جمعه21/9/1365