محرمعلی رموک

محرمعلی رموک

هوشیاری شهید خرازی، مرا از نیش مار نجات داد

نوید شاهد – محرمعلی رموک ، یکی از یادگاران دفاع مقدس می‌گوید: در یک روز بعدازظهر گرم تابستان با شهید خرازی در دارخوین با هم بر روی لوله‌های انتقال نفت، نشسته بودیم که ایشان بغل‌دست من بود که ناگهان محکم بر روی پای من زد و گفت تکان نخور! گفتم چه شده؟ اشاره کرد به زیر پایش که یک مار بلندِ سیاه به دلیل شدت گرمای آفتاب در زیر سایه لوله‌ها حرکت می‌کرد و از زیر پای ایشان رد شده بود و به سمت من می‌آمد. شهید خرازی، مرا از وجود مار آگاه کرد و اگر او نبود، مار مرا نیش می‌زد!

روایت روزهای جنگ و جبهه/ آخرین سنگر

نوید شاهد - محرمعلی رموک یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: آتش دشمن رفته رفته سنگین شد. صدا به صدا نمی رسید. حسین آخرین سنگر را برای خودش می ساخت که گلولۀ توپی نزدیکش افتاد. ترکش‌هایش به او اصابت کرد و همان جا، محل استراحت ابدی‌اش شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه