مصاحبه با خانواده شهید

مصاحبه با خانواده شهید
خاطرات شفاهی جانبازان؛

مهدی باکری به همه می‌گفت‌ «مومن»

جانباز «امراه مولائی جمال آباد» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «واقعاً شهدا انسان های کاملی بودند. چطور بگویم، با دو سه کلمه نمی شود توصیف کرد. با ادب، کم حرف، کم رو، مهدی باکری به همه می گفت: «مومن»، به بزرگ به کوچک، تکه کلامش مومن بود.»

همه یک صدا گفتن ما می‌مانیم حتی اگر شهید بشویم

جانباز معزز 55 درصد احمدعلی حاجی بیگی در بیان خاطرات خود می‌گوید: «شیرودی گفت من با یک هلیکوپتر می‌مونم هرکس می‌خواد بره مانعی نداره همه یک صدا گفتن ما می‌مونیم حتی اگه شهید بشیم. همه‌مون موندیم که جانمون رو بدیم و شهید بشیم.»

همه جوان‌ها با فرمان امام، بدون درنگ آماده اعزام شدند

جانباز معزز 50 درصد احمد علوی در بیان خاطرات خود می‌گوید: «امام اعلام کردند به جوانها نیاز داریم، همه جوانها بدون درنگ و مکث آماده شدند مرتب میرفتیم به جبهه، من هم دیدم وطن و ناموس در خطره، مشتاق بودم، با دشمنی مواجه شدیم که در ظاهر مسلمان هستند ولی دین و ایمان ندارند و متاسفانه مسلمان ها رو میکشند.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا

پسرم در درگیری با ضد انقلاب شهید شد

عبدالله خلیلی پدر شهید «ابراهیم خلیلی» می‌گوید: «ضدانقلاب منطقه زیاد بود و هر از گاهی درگیری پیش می آمد تا اینکه در درگیری پسرم شهید شد نامردی کردند فقط ضد انقلاب می زد.»

بدون دیدن هیچ آموزشی، داوطلبانه نام‌نویسی کرد

حسن عادلی پدر شهید «بخشعلی عادلی» می‌گوید: «برگشت و بدون دیدن هیچ آموزشی داوطلبانه نام نویسی کرد برای خدمت سربازی، گفتم که بذار اسمت دربیاد بعد میری، گفت که اول و آخرش باید برم، رفت به شهر دیزج با دوستانش که اونجا بود در حین آموزش دیدن، پسرم را شهید کردند.»

گفتم تو رو دادم که در راه خدا شهید بشی

فضه الهوردی مادر شهید «بایرامعلی علیلو » می‌گوید: «گفتم که تو رو دادم به امانت خدا، گفت اینجوری نگو بگو که تو رو دادم در راه خدا شهید بشی، اینم به روی چشم تو رو دادم که در راه خدا شهید بشی به قرآن و اسلام کمک کنی رفت و دیگه نیومد.»

وقتی صدای اذان می‌آمد، برای کمک می‌رفت

فرنگیس پورسیستانی همسر شهید «شهید ولی جهانگیرزاده» می‌گوید: «شهید ولی جهانگیر زاده برای دفاع از انقلاب می رفتند وقتی که صدای اذان از حاج بابا می آمد اینها برای کمک می رفتند، از همه جا به شهر حمله می کردند و ایشان برای دفاع می رفتند.»
خاطره نگاری همسران شهدا؛

فداکاری در مسیر آزادی و استقلال

همسر شهید «تقی سعدی» در خاطرات خود از چهار سال پر از مبارزه و حرکت‌های پیوسته شوهرش علیه رژیم طاغوت یاد می‌کند. او هر روز در تظاهرات و راهپیمایی‌ها حضور داشت و با اراده‌ای قوی در صفوف مردم علیه رژیم شاهنشاهی ایستاد. در روز ۲۲ بهمن، وقتی همسرش به او گفت که دیگر نیازی به رفتن نیست، با قاطعیت پاسخ داد: «نه، من باید بروم؛ این وظیفه شرعی و عرفی من است.» همان روز، در جریان مبارزات، دو تیر به بدنش اصابت کرد؛ یکی به ریه و دیگری به ستون فقرات. در نهایت، او جان خود را فدای آرمان‌های انقلاب کرد و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهادت تقی سعدی تنها از یک پدر و همسر عزیز، بلکه از یک مبارز نستوه که جانش را در راه آزادی و استقلال فدای وطن کرد، یاد خواهد شد.
خاطره نگاری والدین شهدا؛

شهید احمدرضا صیادی؛ نوجوانی که با ایمان راه جبهه را برگزید

پدر شهید احمدرضا صیادی گفت: « از ۱۷ سالگی با شور و ایمان راهی جبهه‌های نبرد شد. او با وجود مخالفت‌های خانواده، بارها با تأکید بر فرمان امام، عازم میدان جنگ شد. احمدرضا پس از دو دوره بازگشت، در سومین اعزامش، به آرزوی شهادت رسید و جاودانه شد.»
خاطره نگاری والدین شهدا؛

مادر شهید احمد محمودیان: شهید مال همه مردم است

مادر شهید "احمد محمودیان" از روز وداع با پیکر فرزند شهیدش می‌گوید؛ زمانی که خانواده تصمیم به انتقال پیکر او به زادگاهش گرفتند، اما مسئولین با تاکید بر اینکه شهید متعلق به همه مردم است، خواستار برگزاری مراسمی باشکوه شدند. او از خاطرات آن روز می‌گوید: "چند عکس یادگاری با شهید گرفتیم و فردا صبح، پیکر پاکش با افتخار به زادگاهش بدرقه شد."
خاطره نگاری والدین شهدا؛

پدر شهید احمد کمالی مقدم: جبهه برای احمد خانه‌ای دیگر بود

پدر شهید احمد کمالی مقدم از فرزندش به‌عنوان جوانی با طرز تفکری متفاوت و بلوغی فراتر از سنش یاد می‌کند. احمد، در میان دوستانش جایگاه ویژه‌ای داشت و با شروع جنگ، راهی جبهه شد. او در بازگشت از مرخصی با لبخند گفت: "جبهه برای من مثل خانه است، جایی که معنای واقعی آرامش را حس می‌کنم."
خاطرات ناهیده علیپور بمناسبت روز تکریم همسران شهدا

«گفتم من همسر شهید نیستم، همسرم بعد از جنگ برمی‌گردد»

همسر شهید اصغر علیپور در گفت‌وگویی با نوید شاهد می‌گوید: «... در خواب جلوی من را گرفتند و پرسیدند: «به کجا می روید؟» گفتم: «به خانه می‌روم.» گفتند: «خیر نمی توانید بروید اول باید نامتان را در اینجا ثبت کنید بعد بروید» پرسیدم: «برای چه نام نویسی کنم؟» گفتند: «نام خانواده شهدا را در اینجا می‌نویسیم و شما همسر شهید هستید باید نامتان را در اینجا ثبت کنیم.» گفتم: «من همسر شهید نیستم و همسرم بعد از جنگ برمی گردد.» گفتند: «اشکالی ندارد نامتان را بنویسید و بروید.» نامم را نوشتم.
کلیپ/شهید « نیاز محمد امیری»

آرزو داشت شهید گمنام شود

مادر شهید « نیاز محمد امیری» بیان میکند: پسرم همیشه به من میگفت؛ اگر برایم دعا میکنی، دعاکن در راه امام زمان شهید گمنام بشوم.
گفتگو با خواهر شهید به مناسبت هفته دفاع مقدس

دفاع مقدس، درس آزادگی و خداباوری بود

سمیه حسینیان گفت: دفاع مقدس در واقع درس آزادگی و خداباوری را به مردم آموخت که چگونه می‌توان با خداشناسی و توکل بر خدا، بر همه دشمنان پیروز شد.
گفتگو با فرزند شهید به مناسب هفته وحدت

برادران اهل سنت همیشه دغدغه دفاع از امنیت کشور را داشته‌اند

علیرضا تمندانی ریگی گفت: همانطور که برادران تشیع دغدغه حضور در میادین دفاع از کیان و امنیت کشور را در مقاطع مختلف زمان داشتند، اهل سنت نیز در نقاط مختلف کشور در دفاع از ارزش‌های اسلام و انقلاب حضور فعال داشتند و شهدای بسیاری را تقدیم میهن اسلامی نمودند.
گفتگو با فرزند شهید «عباس کیخا» در آستانه هفته دفاع مقدس

دفاع مقدس، انسان را به ابعاد تازه‌ای از خداشناسی می‌رساند

سمیه کیخا گفت: دفاع مقدس، مانند سریالی است که مرور کردنش هیجان انگیز و لذت بخش است و با هر دفعه مرور کردنش به ابعاد تازه‌ای از خداشناسی و خودشناسی می‌رسیم. لذت بردن از اینکه جوانانی اجازه ورود دشمن به خاک وطن را نمی‌دادند که به فکر دشمن نمی‌رسید با چنین جانفشانی روبه‌رو شوند.

روایت پدر شهیدی از خبر تلخ مفقود شدن پسرش

پدر شهید «هوشنگ گچی برازجانی» روایتی غم انگیز از انتظار ۴۰ روز خبر مفقود شدن پسرش می‌گوید. در ادامه خبر مصاحبه این پدر شهید عزیز را ببنید.
خاطرات شفاهی والدین شهید؛

کارنامه شهادتش را در دست راستش گرفت و پر کشید

زینت کلهر مادر شهید «حسن یساولی شراهی» از شوق فرزندش برای رفتن به جبهه برایمان گفت: «حسن به اصرار من برای ادامه تحصیل دادن گوش نداد و عمه اش را برای امضای رضایت نامه اعزام برده بود. در جبهه میگفت کارنامه من را به جبهه بفرستید میخواهم نمراتم را ببینم اما انگار به دنبال کارنامه ای آسمانی بود که از پیش ما رفت.»
خاطرات شفاهی والدین شهدا

همیشه عکس امام خمینی روی سینه پسر ۱۷ ساله‌ام بود

شهید «ولی‌اله میرزایی» از شهدای دانش آموز استان ایلام است که فروردین ۱۳۶۶ در جبهه چنگوله به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر شهید می‌گوید: پسرم تنها ۱۷ بهار از عمرش گذشته بود که شهید شد، همیشه عکس امام خمینی روی سینه اش بود. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می‌شود.

فیلم/ مصاحبه با خانواده شهید «بهروز قدیمی»

سرگرد شهید «بهروز قدیمی» با تخصص الکترومکانیک، ۱۰ آذر ماه سال ۱۳۵۸ در شهرستان ابهر استان زنجان چشم به جهان گشود و ۲۵ شهریور سال ۱۳۷۴ وارد نیروی هوایی ارتش شد. در ادامه مصاحبه با خانواده این شهید را در ادامه مشاهد کنید.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه