«یک بار به مرخصی آمده بود، شب برایش رختخواب پهن کردم که بخوابد ساعت ۱ شب بود که بیدار شدم دیدم سعید رختخوابش را جمع کرده و کنار گذاشته است و خودش روی زمین خوابیدم دلم نیامد که بیدارش کنم و تا نماز صبح خوابم نبرد و وقتی برای نماز بیدار شدیم ازش سؤال کردم گفت: مادر من دیگر به خوابیدن روی زمین عادت کردهام و نمیتوانم روی رختخواب بخوابم.» آنچه خواندید روایتی از زمانه شهید «سعید جهانگیری» که در ادامه میخوانید.