نه خون داشتیم، نه شرایط نگهداری آن را. به همین دلیل نمی توانستیم خونی را که از بدنش تخلیه می شد، جاگیزین کنیم. خوب نگاهش کردم، شاید بیست و دو سال داشت. جوان خوش سیمایی بود...
خانم دکتری به نام فاطمه صالحی داشتیم که از قم آمده بود. خانمی جوان، لاغر اندام و ظریف بود که هر کس در نظر اول او را می دید، اصلاً فکر نمی کرد این جثه تحمل کار داشه باشد. شوهرش روحانی بود و دو دختر یک و نیم ساله داشت.