در بخشي از كتاب فرار از حلبچه مي خوانيم: ما هر شب ميبايست در جلسهاي كه در مقر تيپ برگزار ميشد، شركت كنيم، فرمانده تيپ كه يك سرهنگ ستاد تكريتي بود، معمولاً در اين جلسات، تحولات جبهه و وظايف تيپ را برايمان تشريح ميكرد. آن شب ـ برخلاف معمول ـ هر چه انتظار كشيديم، سرهنگ نيامد. كم كم ميخواستيم جلسه را ترك كنيم.