خاطرات دوران دفاع مقدس

خاطرات دوران دفاع مقدس
جانباز ابوالقاسم حسنی

ولایت‌مداری و ایمان راسخ، رمز پیروزی ملت ایران در برابر دشمنان است

«ابوالقاسم حسنی» در گفتگو با نوید شاهد در آستانه گرامی‌داشت روز جانباز اظهار داشت: «انقلاب که شد همه از زن و مرد، پیر، جوان و نوجوان در صحنه بودند، من هم در تظاهرات شرکت می‌کردم و با کماندوها درگیر می‌شدیم و این اعتقاد راسخ ملت به امام و انقلاب آنقدر قوی بود که ریشه سلطنت پهلوی را از این مملکت اسلامی خشکاند و انقلاب به ثمر نشست.»
خاطره‌نگاری جانبازان

روستای انقلابی فرفهان با 56 شهید

عباس روشنی در خاطراتی گفت: «روستای فرفهان 56 شهید داده است و معروف به روستای انقلابی می‌باشد. از همان اوایل دفاع مقدس، شور و شوق جبهه رفتن بین جوانان بالا بود و من هم که دوم راهنمایی بودم با دستکاری شناسنامه‌ام به جبهه رفتم.»
خاطره نگاری جانبازان؛

ثبت‌نام بسیجی داوطلبانه به همراه 18 نفر از دوستان

جانباز «مصطفی سرلک» متولد روستای محمودآباد خمین در خاطرات خود از نحوه اعزام خود به جبهه گفت: «به همراه 18 نفر از دوستان و هم ولایتی‌ها به صورت بسیجی و داوطلبانه برای اعزام به جبهه ثبت نام کردیم. دوران آموزشی را در گردان 21 حمزه سیدالشهدا گذراندیم. بعد از اینکه برادرم شهید شد چند وقتی را در کنار خانواده ماندم و بعد برای دوران مقدس سربازی مجدد راهی جبهه شدم.»
خاطرات شفاهی جانباز آزاده محمد میرزایی از عملیات والفجر مقدماتی

گردان ما خط شکن عملیات بود

جانباز آزاده "محمد میرزایی" در خاطرات خود گفت: «در پادگان دوکوهه، گردان روح الله خدمت می‌کردم و رسته‌ام آرپی‌جی‌زن بود. همان چند ماه اول قرار شد شب بیست و یکم عملیات والفجر مقدماتی انجامش شود و گردان ما خط شکن این عملیات بود.»
خاطره نگاری جانبازان

سرنگونی جنگنده دشمن با توپ 57 در عملیات کربلای 5

جانباز «محمد رحیمی» در خاطرات خود گفت: «من تنها فرزند پسر خانواده بودم و اگرچه خیلی مشتاق حضور در جبهه بودم ولی خانواده اجازه نمی‌دادند که داوطلبانه به جبهه بروم. با رسیدن سنم به موعد سربازی از طریق سپاه راهی جبهه شدم. در عملیات کربلای 5 من در توپخانه خدمت می‌کردم و به لطف خدا با توپ تک لوله 57، جنگنده دشمن را حین شکستن دیوار صوتی زدم.»
خاطره‌نگاری جانبازان

با دستکاری شناسنامه راهی جبهه شدم

جانباز محمد بیات در خاطرات خود از نحوه اعزام به جبهه و جانباز شدنش برایمان گفت: «16 ساله بودم که با دستکاری شناسنامه به عنوان نیروی بسیج راهی جبهه شدم. در عملیات آخرم خیلی سر به سر دشمن گذاشتیم و دشمن هم زیادی تحویلمان گرفت و چشمانم را باز کردم، دیدم در بیمارستان حضرت قاسم(ع) اهواز هستم.»
خاطره نگاری جانبازان

روایت مجروحیت جانبازی از نیروهای گروهان مالک اشتر و تیپ دو سقز

جانباز "قاسم خادمی" از نحوه اعزام به جبهه خود گفت: «سال 1341 در روستای آشناخور متولد شدم. بعد از دوران تحصیل موعد سربازی ام رسید. بعد از دوره آموزشی به سراب اردبیل و سپس سنندج رفتم. جزو نیروهای گروهان مالک اشتر و تیپ دو سقز بودم که مجروح شدم. »
خاطره نگاری جانبازان؛

از یتیمی در کودکی تا جانبازی در جبهه های فاو

جانباز "علی اصغر عظیمی" در خاطرات خود گفت : «یک ساله بودم مادرم از دنیا رفت و در سه سالگی پدرم را هم از دست دادم. خودم تنها و بی کس بزرگ شدم. موعد سربازی ام که رسید دوران خدمتم در فاو بودم که بر اثر اصابت موشک به درجه جانبازی نائل شدم.»
خاطره نگاری جانبازان؛

فتح جزیره مجنون همراه با بوی سیب

جانباز رضا خاقانی از اهالی روستای سرکوبه در خاطرات خود از دفاع مقدس گفت: «من 18 شهریور 1363 از طریق ارتش به جبهه اعزام شدم. لشکر 28 سنندج در تاریخ 22 اسفند 1363 عملیات بدر را در جزیره مجنون شروع کرد که بعثی ها با استفاده از جنگنده هایش بمباران شیمیایی انجام داد. بوی سیب همه جا را پر کرده بود و من در این عملیات شیمیایی شدم.»
خاطره نگاری آزادگان؛

دفاع مقدس؛ از دستکاری شناسنامه تا سهمیه بندی خمپاره ها

جانباز آزاده خلیل نوروزی در خاطرات خود از نحوه اعزام به جبهه و به اسارت درآمدنش گفت:«6 خرداد 1363 با دستکاری شناسنامه ام برای خدمت نام نویسی کردم و بعد از دوره آموزشی به دشت لاله اعزام شدم. خیلی شور و شوق عملیات پیش رو را داشتم. اگر این جنگ نابرابر ما مهمات به اندازه کافی داشتیم، هیچ رزمنده ایرانی اسیر نمی شد.»
خاطره‌نگاری جانبازان

از آتش‌بس و پذیرش قطعنامه تا حمله ناجوانمردانه دشمن

جانباز «حسینعلی شعبانی» متولد روستای آشیانه سفلی از خاطرات جبهه و جنگ گفت: «قطعنامه پذیرفته شده بود و بین رزمندگان ایران و عراق دیگر جنگ و درگیری نبود. یک روز صبح متوجه شدیم نیروهای بعث در حال زدن نیروهای پشت خط هستند که به ما دستور عقب نشینی دادند تا نیروها سازمان دهی شوند.»
خاطره‌نگاری جانبازان

دو ترکش که هنوز هم جان دارند

جانباز «حسین ساداتی» در خاطرات جبهه از نحوه اعزام تا جانبازی نائل آمدن را برایمان گفت: «چهارده سالم بود که از طریق بسیج راهی جهاد و رزم شدم و در پادگان سید حمزه سیدالشهدا (ع) آموزش دیدم و بعد به کردستان اعزام شدم. بعد از مجروحیت مجدد سال‌های بعد به جبهه رفتم. تا اینکه بر اثر انفجار نارنجک تفنگی به جانبازی رسیدم و هنوز هم دو ترکش باقی مانده در سرم حرکت می کنند.»
خاطره‌نگاری جانبازان

زخم‌های جانبازی که به یادگار ماند

جانباز «حسین خبازی» از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که در آن سالها راننده بلدوزر بود و در عملیات والفجر 4 در حین ساختن سنگر به درجه جانبازی نائل آمد. خاطره جانبازی ایشان را در این خبر از زبان خودشان بشنویم.

معرفی کتاب| دختر کویر

کتاب «دختر کویر» به اهتمام «فاطمه میرزا اسماعیلی» و «زینب میرزا اسماعیلی» گردآوری و تالیف شده است که به صورت خاطراتی از دوران بچگی و شهادت دایی «ربابه خانوم»، خانمی هفتاد ساله ساکن یزد می‌باشد.
در گفتگو با معلم دوران دفاع مقدس مطرح شد

برپایی کلاس درس یک معلم برای آوارگان جنگ زیر چادر امدادی

در گرامیداشت هفته دفاع مقدس و به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید پای صحبت های یکی از معلمان آن دوران نشسته ایم که در طول هشت سال جنگ تحمیلی هم در کسوت معلمی و هم در لباس رزم، نقش خود را به خوبی ایفا می کرد. این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.

معرفی کتاب| جنگ خاکریزها

کتاب «جنگ خاکریزها» شامل مجموعه خاطرات حجت الله رحیم زاده رزمنده و جهادگر سال های دفاع مقدس است که به قلم "قاسم نظری" نوشته شده و توسط مرکز حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس سپاه امیرالمؤمنین(ع) با مشارکت حوزه هنری استان ایلام در 208صفحه به چاپ رسیده است.
روایتی یک آزاده در ماه مبارک رمضان در دوران اسارت

روایتی از خاطرات یک آزاده در دوران اسارت در ماه مبارک رمضان

آزاده سید محمدعلی بصری در خاطره‌ای از ماه رمضان در دوران اسارت روایت می‌کند: همه ما روزه می‌گرفتیم ولی عراقی‌ها اجازه نمی‌دادند غذای سحری نیمه شب توزیع شود، به همین دلیل تصمیم گرفتیم صبحانه را برای افطار و ناهار را برای سحر نگه داریم. شام را هم قبل از سوت داخل باش می‌گرفتیم...
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه