راوی خاطره

راوی خاطره
خاطره ای از شهید صادق صیدکرمی-راوی همرزم شهید

در آرزوی نبردی تن به تن

حدوداً یک شبانه روز در راه بودیم. خبری از غذا نبود با مشکل، مقداری غذا تهیه کردیم. هم خسته و هم گرسنه بودیم. غذا هم خیلی کم بود. صادق غذای سهم خود را تقسیم کرد و به دیگر رزمندگان داد.گفتم: چرا غذا نمی خوری؟ گفت: من نمی خورم، غذا کم است، بگذار دیگر رزمندگان سهم مرا بخورند...
طراحی و تولید: ایران سامانه