برادر شهید «داود ابراهیم خانی» میگوید: او بسیار فعال و تلاشگری بود و روح معنوی او باعث شد تا با زمان شهادتش به قولی که داده بود عمل کند.
کد خبر: ۵۶۴۷۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۳
دایی شهید «غلامعلی اشتری» نقل میکند: «جلوی آیینه ایستاده بود و خودش را نگاه میکرد. گفتم: «داییجان! خودت رو میبینی؟ گفت: لباس ارتش برام خیلی ارزش داره. وقتی این رو میپوشم، انگار به استقبال شهادت میرم.»
کد خبر: ۵۶۴۷۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۳
خاطرهای از شهید «ابراهیم بشکردیزاده»
دوست و همسایه شهید تعریف میکند: «همهی اهل محل او را دوست داشتند و به او به چشم یک برادر نگاه میکردند و مثل یک پدر احترام میگذاشتند و اگر مشکلی برایمان پیش میآمد با او که بزرگ محله بود در میان میگذاشتیم.»
کد خبر: ۵۶۴۶۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۳
مادر شهید «احمدرضا اسدی کلایی» میگوید: همیشه در جهت جلب رضایت خدا قدم برمیداشت و در آخر هم خداوند جواب نماز شبهای او را داده و در زمرهی شهیدان قرار داد.
کد خبر: ۵۶۴۶۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۲
خاطرهای از شهید «حمید سالارحسینی»
مادر شهید تعریف میکند: «در هیاهوی صداهای مهیب توپ و مسلسل، دلم همیشه نگران بود. به دلم افتاده بود که برایش گوسفندی قربانی کنم و این دفعه که به مرخصی آمد نذرم را ادا کنم ولی...»
کد خبر: ۵۶۴۶۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۲
خاطرهای از شهید «محمدعقیل قاسمی»
برادر شهید تعریف میکند: «زمانی که سرباز شد به همه میگفت برایم نامه بنویسید چون نامه نوشتن مانند نصف دیدار است. با خواهرش رقیه خیلی رابطه صمیمی داشت و بیشتر ...»
کد خبر: ۵۶۴۴۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۸
همرزم شهید «علی اکبر بابائی ملکی» تعریف میکند: دارای روحیه گذشت و عفو بودند و در خیلی از موارد از جهت علمی به من کمک میکردند گاهی به یادشان میافتم میبینم که یک چیز گرانبها را از دست دادم.
کد خبر: ۵۶۴۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۷
خاطرهای از شهید «موسی درویشی نخلابراهیمی»
فرزند شهید تعریف میکند: «پدرم بلندگویی بر روی پشت بام خانه نصب کرده بود و عصر که میشد نوارها را میگذاشت و صدایش از بلندگوی خانه ما پخش میشد. ایشان فضای هرمز را الهی کرده بود.»
کد خبر: ۵۶۴۴۴۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۷
برادر شهید «قاسم افتاده» تعریف میکند: ایشان سواد قرآنی داشتند سال ۴۵ یک معلم به روستای ما آمد و ایشان نزد آن معلم خواندن و نوشتن را یاد گرفت و آنقدر مهارت پیدا کرده بود در خواندن قران که به دیگران هم قرآن یاد میداد.
کد خبر: ۵۶۴۴۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۶
پدر شهید «علی ابوالفضلی» تعریف میکند: گفت میخواهم جبهه بروم من گفتم: من میخواهم برایت مغازه بخرم در آن باش. گفت: «نه! ناموسم در خطر است.» راجع به ائمه گفت، از امام حسین (ع) گفت، گفتم تو از ائمه اطهار نگو، اینها یک نور خدایی هستند.
کد خبر: ۵۶۴۴۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۵
برادر شهید «حسین علی اصغرپور» تعریف میکند: حسینعلی عارف و عاشق وارستهای بود که شعلههای عشق در وجودش زبانه میکشید، سرانجام در این آتش سوخت و به لقای معبودش پر کشید.
کد خبر: ۵۶۴۳۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۴
خاطرهای از شهید «دوست محمد سالاری سیرمندی»
فرزند شهید تعریف میکند: «با برداشتن کپسول حاوی بمب و انتقال آن با کمک شهید خانعلی ملایی، آن کپسول را به جایی دورتر از تجمع کارکنان شرکت گاز بردند و به شهادت رسیدند. پدر برای من نماد یک انسان بزرگ و فداکار است هرچند که او را ندیدم.»
کد خبر: ۵۶۴۳۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۵
«یک روز مانده بود به رفتنش. مرا پیش خود نشاند و توصیههایی به من کرد. مخصوصا در مورد پدر و مادرم زیاد سفارش کرد و از من خواست در نبودش مراقبشان باشم.» آنچه خواندید بخشی از خاطرات خواهر شهید است.
کد خبر: ۵۶۴۲۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۶
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
فرمانده شهید تعریف میکند: «تصمیم گرفتم به عنوان تشویق، گلولهی دیگری به او بدهم و به نوعی ارزشیابی مطلوبی از مهارتش داشته باشم. گلولهی بعدی را هم دقیقاً به هدف زد. دو بار دیگر این کار را تکرار کرد و نشان داد بیجهت به او خلیل آرپیجی نمیگفتند!»
کد خبر: ۵۶۴۲۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۱
قسمت چهارم خاطرات شهید «عسکری رضاکاظمی»
برادر شهید «عسکری رضاکاظمی» نقل میکند: «فراق یوسف، پدر رو پیر و بیناییاش رو از او گرفت. فراق و دوری برادرم کمر ما رو شکسته و مادرم رو پیر کرده بود.»
کد خبر: ۵۶۴۱۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۳۰
برنامه شبِ خاطره و روایتگری در هیئت رزمندگان اسلام، روز چهارشنبه در کرج برگزار میشود.
کد خبر: ۵۶۴۱۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۳۰
قسمت نخست خاطرات شهید «امرالله شهروی»
خواهر شهید «امرالله شهروی» نقل میکند: «همسایهمون گفت: دیشب خواب دیدم امرالله کنار حوضی ایستاده. از من پرسید این حوض چیه؟ گفتم: حوض کوثر، حالا میشه به من هم از آب کوثر بدی؟ کاسهای پر از آب کرد و طرف من نگه داشت، اما من هرچه تقلا کردم، نتونستم بگیرم.»
کد خبر: ۵۶۴۱۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
شهید «علی اشرف نعمتی» از شهدای طلبه عملیات والفجر ۵ چنگوله در بهمن ماه ۱۳۶۲ است. در سالگرد شهادت تصاویر به یادگار مانده از وی منتشر میشود.
کد خبر: ۵۶۴۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
خاطرهای از شهید «بختیار رنجبری کمیز»
همسر شهید تعریف میکند: شهید به من گفت «جنگ شده است، میخواهم به جبهه بروم و از وطنم دفاع کنم. ممکن است شهید شوم و دیگر برنگردم. مواظب بچههایمان باش»
کد خبر: ۵۶۴۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
قسمت سوم خاطرات شهید «عسکری رضاکاظمی»
همرزم شهید «عسکری رضاکاظمی» نقل میکند: «پرسیدم: این جا چکار میکنین؟ از زیر زبانشان کشیدم که هر وقت فرصت پیدا میکنند به آن محل خلوت میروند. یکی به داخل قبر میرود و دیگری بالای سرش قرآن میخواند.»
کد خبر: ۵۶۴۰۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۸