کتاب زنجیرها

کتاب زنجیرها
خاطراتی پیرامون شهید «غلامحسین خزاعی»؛

نماز در میان انفجار نارنجک

نزديك صبح يك نفر نارنجك را به طرف سنگر پرت كرد. در نور انفجار چشمم به حسين افتاد. به طرفش رفتم. پرسيد: « نماز صبح خوانده اي؟» گفتم: « نه ... هنوز نخوانده ام.» قبله را نشان داد و گفت: « قبله اين طرف است ،بخوان.»

خاطراتی پیرامون شهید «غلامحسین خزاعی»/ روزهای آخر عملیات بدر

روزهاي آخر عمليات بدر کار سخت شد. عراقي‌ها فشار آوردند و تعداد زيادي شهيد و مجروح داديم . عده‌اي روحيه ي خودشان را از دست دادند. در چنين شرايطي حسین اسلحه را برداشت و با فرياد يا مهدي (عج) بچه ها را تحريک کرد.

جنگ با نفس از نگاه شهید غلامحسین خزاعی

غلامحسین گفت: « وقتي به آن تپه رسيدم، کمي گاز دادم و از موتور سواري خودم لذت بردم. معلوم مي شود دچار هواي نفس شده ام، درحالي که به خاطر خدا سوار موتور شده ايم.»

خاطراتی از شهید غلامحسین خزاعی/ اهمیت كتاب در سنگر

بـا وجود اين که بر لزوم حضور در جبهه و جنگيدن اصرار داشت، کتاب هاي درسي سال چهارم در سنگرش ديده مي‌شد‌، وي اهميت جنگ و درس را درکنار هم احساس مي کرد.
طراحی و تولید: ایران سامانه