نگارستان

نگارستان

خاطرات / چشمان زیبا!

نوید شاهد - «اتوبوس‌های گل مالی شده و آمبولانس‌ها با سرعت می‌آمدند و مجروح‌ها را پیاده می‌کردند. هر طرف که می‌رفتم مجروح‌ها زمزمه یا الله بر لب داشتند، ولی چقدر آرام بودند و با قیافه‌های زیبا و چشمان جذاب به ما نگاه می‌کردند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

دشمنان با سپر قرار دادن گوسفندها، فرار کردند!

نوید شاهد - «یک دسته گوسفند بزرگ از سینه کوه پایین می‌آمد. یک لحظه متوجه شدیم که چند نفر از اشرار در حال فرار از روستا هستند. بچه‌ها از هر طرف آن‌ها را به رگبار مسلسل بستند که ناگهان آن‌ها خودشان را به داخل گوسفندان انداختند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

از بیمارستان فرار کردم!

نوید شاهد - «یک روز سخت بیمار شده بودم، کارم به بستری شدن در بیمارستان جندی شاپور اهواز کشیده شده بود. نیمه‌های شب زیر سرم بودم که ناگهان دیدم زخمی‌های فراوانی آوردند. به طوری که دور و برتخت‌ها روی زمین پر از مجروح شد ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

برشی از کتاب " نگارستان "| ندای شهادت به گوش می‌رسید!

نوید شاهد – در قسمتی از کتاب " نگارستان " که برگرفته از دفترچه‌های خاطرات هشت سال دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی است، می‌خوانید: «ناگهان عراقی‌ها جزیره را به رگبار توپ و خمپاره بستند. به طوری که در اثر انفجار، از سقف نمازخانه، گردوغبار به سر و صورت بچه‌ها ریخت، در آن روز، نماز جماعت با حالی برگزار شد ...»
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

آدم مگر دیوانه است خودش را بکشد!

نوید شاهد - «آهسته اسلحه‌اش را برداشتم تا بیدار شد، دست انداخت دید اسلحه‌اش نیست. بلافاصله ضامن یکی از نارنجک‌ها را کشید و گفت اگر اسلحه‌ام را نیاوری همین الان خودم را می‌کشم، بدجوری ترسیدم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

کار که برای خدا شد، هدر نمی‌رود

نوید شاهد - «پیر و مراد رزمندگان به آن‌ها تذکر داد؛ برای خدا کار کنید تا نتیجه کارتان تا ابد باقی بماند. رزمندگان هم فقط با خدا معامله کردند. ولی واقعیت امر آن است گاهی ما غافل شدیم و هدر رفتیم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

عصبانیت عراقی‌ها از بلندگو!

نوید شاهد - «بچه‌های تبلیغات یک بلندگو را در لابه‌لای صخره‌ها قرار داده بودند و برای عراقی‌ها سرود‌های انقلابی پخش می‌کردند، هر موقع سرود به آهنگ الله واحد خمینی قائد می‌رسید، مثل اینکه اعصاب عراقی‌ها به هم می‌ریخت آنقدر خمپاره به سر آن بلندگوی بیچاره می‌ریختند که حد نداشت ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

معرفی کتاب | " نگارستان "

نوید شاهد - کتاب " نگارستان " برگرفته از دفترچه‌های خاطرات هشت سال دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی است که برای نخستین بار سال 1395 با یک هزار نسخه به چاپ رسیده است.

مجموعه " نگارستان جانان"؛ نمایشی از هنرنمایی 35 شهید البرزی

نوید شاهد _ "مجموعه نگارستان جانان" آثار هنری شهدای دوران دفاع مقدس استان البرز است که به همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی و همکاری دبیرخانه دائمی شهدای هنرمند استان البرز گردآوری و تدوین شده است.

زندگینامه شهید جاویدالاثر رشید فرجی

در کلاس های قرآن شرکت می کرد و یکی از دانش آموزان برتر شهر در قرآن خوانی بود و در همین زمینه هم جوایز بسیار ی کسب کرد. این مأنوس بودن با قرآن بر اخلاق او هم تاثیرگذار بود...
طراحی و تولید: ایران سامانه