خواب درخت بهشتی !
چشمهایت به زور باز می شوند . امروز برادرت به جبهه می رود . تمام بدنت از عرق مرطوب است . قلبت تند تند می زند . اصلا دلت نمی خواهد برای خداحافظی بیدار شوی . چشمهایت را باز می کنی . مجید بالای سرت ایستاده . تازه عروسی کرده ، سه ماه می شود . مجید آماده شده و لباس سربازی پوشیده بود . از جای می پری و بین خواب و بیداری می گویی !