خادمیاران رضوی استان زنجان به همراه پرچم متبرک امام مهربانی ها ضمن اهدا لوح یادبود و تجلیل از مادر و همسر سرداران شهید «حمید احدی» و «جواد رسولی» از سرداران فرمانده فراجا استان زنجان، هفته نیروی انتظامی را گرامیداشتند. در ادامه تصاویر مربوطه را مشاهده کنید.
طی مراسمی از بانو قریشی مادر سردار شهید حمید احدی به عنوان یکی از فعالان قرآنی استان زنجان با حضور مسئولان استانی تجلیل شد. در ادامه تصاویر مربوطه را مشاهده کنید.
گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: حمید که از در وارد شد، من و مامان از خوشحالی گریه کردیم. بعد از شایعهی شهادتش، باور نمیکردم دوباره او را ببینم. دستش باندپیچی شده بود و پایش میلنگید. بابا سریع دست به کار شد و گوسفند را زمین زد تا قربانی کند. صدای اعتراض حمید بلند شد.
منیره قریشی مادر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: دلم می خواست بدرقه اش کنیم که او گفت؛ چند نفری هستن که پدر و مادر ندارن، بعضیها شونم که بدون اجازه اومدن و کسی نیست بدرقهشون کنه. نمیخوام با دیدن شما حسرتی تو دلشون بمونه. جوابی نداشتم بدهم. فقط تا سر کوچه رفتم و دور شدنش را تماشا کردم.
منیره قریشی مادر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: روزی حمید لباسی خریده بود. چپچپ نگاهش کردم. شانههایش را بالا انداخت. خب چی کار کنم که دوست دارم تمیز و خوشتیپ باشم. پیامبر خودش گفته ظاهرمون رو تمیز نگه داریم و مرتّب باشیم.
نوید شاهد – گیتی احدی خواهر شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: دلم لک زده بود برای یک چهارشنبهسوری پر هیجان و پرخاطره. سال پیش که انقلاب تازه پیروز شده بود. چهارشنبهسوری آزادی، حال و هوای دیگری داشت.
نوید شاهد – مرتضی حلاوت تبار دوست شهید حمید احدی در کتاب "چشمهایش میخندید" میگوید: دو روزی مهمان خانهی عمه بودیم. امّا روز سوم دلمان برای شلوغبازی و تظاهرات حسابی تنگ شده بود. کوچههای خلوت روستا شور و شوق انقلابی نداشت.
نوید شاهد – پدر شهید "حمید احدی" در گفتگویی به مناسبت روز پدر از فرزندش چنین میگوید: «اشکهای حمید در روضههای امام حسین(ع) همه را تحت تاثیر قرار میداد. او بسیار کم سن و سال بود اما روح بزرگی داشت.»
نوید شاهد – دادستان زنجان در دیدار با خانواده شهید حمید احدی گفت: ساده ترین نگاه و نظر خانواده شهدا و کمترین دعاهای ایشان برای ما یک گنج و ذخایر ارزشمندی در این دنیای وانفسا است.
نوید شاهد – مهدی رسولی از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت و فرزند شهید "جواد رسولی" در قالب طرح کوچه به کوچه با شهدا در ماه محرم مقابل منزل شهید "حمید احدی" مدیحه سرایی میکند. این طرح با هدف پیشگیری از شیوع بیماری کرونا به صورت یک ایده خلاقانه اجرا میشود.
مرتضی حلاوت تبار دوست شهید "حمید احدی" در کتاب "چشمهایش می خندید" میگوید: حمید دستم را محکم گرفته بود و با نزدیک شدن آنها، خودش را پشتم قایم میکرد. مردی که نامش مختار بود، قمه را بالا آورد و به فرق سرش زد. خون فواره کرد و ریخت روی لباس سفیدش. دلم ریشریش شد. چشمهایم را بستم. یکدفعه صدای مصطفی را شنیدم که با گریه داد میزد. - حمید! حمید بلند شو. ... متن کامل این خاطره را در نوید شاهد زنجان مشاهده کنید.
حسين محمدى از دوستان و همرزمان "شهید حميد احدی " درباره ساعات قبل از شهادت او مى گويد: «پيش از شهادت به حمام رفت و لباس هاى تميز و مرتب خود را پوشيد، به طورى كه بچه ها گفتند:"شيك كرده اى ".
خواهر شهید احمید احدی میگوید: هیچوقت بیکار ندیدمش. نُه ساله که بود همراه مصطفی و مرتضی می رفتند کوچۀ سیدلر جلوی دکان آقاجان بساط میکردند. می گفت باید پول تو جیبی مان را خودمان دربیاوریم.
گیتی احدی سردار شهید حمید احدی میگوید: بابا خسته و کلافه نشست سر سفره. گفتم: کاش داداش حمید هم بود. آبگوشت دوست داره. بابا انگار منتظر حرف من باشد با ناراحتی گفت: داداش حمیدت رو توی شهر دیدم. مثل اینکه توی این مدت با دوستاش می اومدن شهر. کاراشون رو می کردن و دوباره برمی گشتن دِه.