ابوالفضل خوئینی

ابوالفضل خوئینی

برای گمنامی آمده‌ام!

نوید شاهد - «مدتی از آشنایی من با ابوالفضل گذشته بود که از او پرسیدم: چطور شد به ایرانشهر آمدی؟ گفت: من برای گمنامی آمده‌ام ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید " ابوالفضل خوئینی " است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطرات/ خودسازی در کوه

نوید شاهد - «هر وقت برنامه رفتن به کوه داشتیم، ابوالفضل هم با ما همراه می‌شد. آن وقتها جوانان زیادی برای خودسازی به کوه می‌رفتند ...» ادامه این خاطره از شهید " ابوالفضل خوئینی " را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

این آدم، مال این دنیا نیست!

نوید شاهد - «احساس غریبی به من می‌گفت: این آدم، مال این دنیا نیست! او رفتارش، افکارش و زیستنش متفاوت بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید " ابوالفضل خوئینی " است که تقدیم حضورتان می‌شود.

دیدار در حرم امام حسین ‌(ع)

نوید شاهد - «روزی که عازم جبهه بود، پدرش در سفر بود و برای خداحافظی نتوانست او را ببیند. به من گفت: به پدرم بگوئید ناراحت نباشد... انشاءالله در حرم مطهر امام حسین(ع) همدیگر را خواهیم دید‌ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید " ابوالفضل خوئینی " است که تقدیم حضورتان می‌شود.

ما عید نداریم!

سال نو و عید نوروز بود که پدرم به ابوالفضل گفت: چرا با ما برای عید دیدنی اقوام نمی‌آیی؟ گفت: پدر، ما عید نداریم، عید واقعی ما، وقتی است که... ادامه این خاطره از خواهر شهید « ابوالفضل خوئینی » را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

پاسخ صادقانه

وقتی مرا گرفتند، یکی از نیروهای حکومت نظامی گفت: اینجا داری چه کار می‌کنی؟ من هم خیلی صادقانه گفتم: داریم اعلامیه امام خمینی(س) را چاپ می‌کنیم... ادامه این خاطره از خواهر شهید « ابوالفضل خوئینی » را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید...

اخبار رادیو دروغ است!

در آن زمان، ابوالفضل هر وقت که به خانه می‌آمد و می‌دید که رادیو روشن است و اخبار با آهنگ پخش می‌کند فورا آن را خاموش می‌کرد و می‌گفت... ادامه این خاطره از خواهر شهید « ابوالفضل خوئینی » را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

جایزه دو زاری!

نزدیک من شد و گفت: این چیه سر کردی؟... به جای این چادر سیاه، از دیگران یاد بگیر و روسری سر کن!... ادامه این خاطره خواندنی از خواهر شهید« ابوالفضل خوئینی » را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

وقت یاری محرومان

ابوالفضل با لبخند می‌گفت: مادر فدایت شوم؛ برایم دعا کن، خیلی‌ها به ما نیاز دارند، الان وقت خانه ماندن نیست! وقت کمک به دیگران و محرومان است.
خاطره‌ ای خواندنی از شهید خوئینی

اعلامیه‌ها لو رفت!

سربازها شروع به پچ‌پچ کردند و وقتی دیدند من حسابی ترسیده‌ام، گفتند: اینا چیه؟... راستشو بگو!... و من هم حقیقت ماجرا را - که در ظاهر حمل بار و در باطن انتقال و پخش اعلامیه‌ها است – گفتم!...
دفتر خاطرات

حضور در جبهه برایش اهمیت بیشتری داشت

برای حضور در جبهه اهمیت بیشتری قایل بود و معتقد بود که نیاز به حضور در مناطق جنگی بیشتر از جاهای دیگر است...
معرفی کتاب "خوئینی"

معرفی کتاب "خوئینی"، گذری بر زندگی و خاطرات شهید ابوالفضل خوئینی

کتاب "خوئینی"، گذری بر زندگی و خاطرات شهید ابوالفضل خوئینی به کوشش حسن شکیب زاده در 120 صفحه و در اول 1397 چاپ خود را تجربه می کند.
وصیت نامه شهید ابوالفضل خوئینی

وظیفه ی همه ماست که از اسلام دفاع کنیم

ابوالفضل خوئینی ، هشتم آذر ۱۳۳۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش رضا، فروشنده بود و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم دی ۱۳۵۹، در میمک توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه