خاطرات شهید «اسماعیل هادیان» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید «اسماعیل هادیان » میگوید؛ اسماعیل با نماز اول وقت انسی جاودانه گرفت و در سایه نماز اول وقت اسماعیل وار به قربانگاه رفت و به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود دست یافت.
کد خبر: ۵۶۱۵۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
کتاب « هادیان الهی و حکومتهای دینی در طول تاریخ بشر» توسط انتشارات درسا قلم منتشر و روانه بازار نشر شد.
کد خبر: ۵۵۱۳۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۰۹
نوید شاهد - حـاجیه خـانم «منور نیکپور دهکردی» مادر شهید «مهدی هادیان » به علت کهولت سن، دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
کد خبر: ۵۱۰۰۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۱۵
نوید شاهد_ شهید «رمضان علی هادیان » یکم تیر 1350، در روستای کوشکی از توابع شهرستان اسفراین دیده به جهان گشود. پدرش شکرالله نام داشت. او کارمند بود. شهید دانشآموز اول متوسطه در رشته برق بود. وی بهعنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و درنهایت در ششم بهمن 1365، با سمت تخریبچی در شلمچه براثر اصابت ترکش به کمر، شهید شد. پیکر او را در زادگاهش به خاک سپردند. آنچه میبینید قسمت دوم عکس هایی از این شهید بزرگوار است که تقدیم شما مخاطبان عزیز میگردد.
کد خبر: ۵۰۸۹۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۲
نوید شاهد_ شهید رمضان علی هادیان یکم تیر 1350، در روستا کوشکی از توابع شهرستان اسفراین دیده به جهان گشود. پدرش شکرالله نام داشت، او کارمند بود. شهید دانشآموز اول متوسطه در رشته برق بود. وی بهعنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و درنهایت در ششم بهمن 1365، با سمت تخریبچی در شلمچه براثر اصابت ترکش به کمر، شهید شد. پیکر او را در زادگاهش به خاک سپردند. آنچه میبینید عکسهایی از این شهید بزرگوار است که تقدیم شما مخاطبان عزیز میگردد.
کد خبر: ۵۰۸۹۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۱
نوید شاهد- شهید در عید قربان سال ۱۳۴۵ آن گاه که حجاج بیت الله الحرام لباس احرام پوشیده و به سوی رب الکعبه می شتابند و قربانیان را به قربانگاه آورده بودند پای درعرصه، وجود نهاد به تناسب آن عید سعید پدرش او را اسماعیل ذبیح الله نهاد شاید پیروی باشد برای ابراهیم خلیل الله.
کد خبر: ۵۰۸۰۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۲
خاطره علی جوزی پور از شهید «اسماعیل هادیان»؛
نوید شاهد - شهید «اسماعیل هادیان » با نماز اول وقت اُنسی دیرینه داشت و در سایه نماز اول وقت، اسماعیل وار به قربانگاه رفت و به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود، دست یافت.
کد خبر: ۵۰۷۰۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۰۵
نوید شاهد- «شهید مجتبی آدینه وند» زمانی که در جبهه جنگ بود برای یکی از دوستان همرزمش به نام اسماعیل هادیان که بعد از شهید شدن مجتبی به شهادت رسید نامه ای نوشت.
کد خبر: ۵۰۳۳۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۲۸
نويد شاهد - امیر سرتیپ «مهدی هادیان » معاون هماهنگ کننده نیروی هوایی ارتش در مراسم یادواره خلبانان شهید ارتش جمهوری اسلامی ایران در شهرستان جويبار گفت: برگزاری مراسم یادواره شهدا ادامه دهنده راه ایثار و شهادت است، اگر نام شهیدان تکریم و تکرار نمی شد امروز بسیاری از اقدامات و رشادتهای این بزرگواران فراموش می شده است.
کد خبر: ۴۹۱۳۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۰۸
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت»-26
در اوایل سال 1360،یعنی دومین سال اسارت ما در اردوگاه شماره یک موصل، یک روز فرمانده اردوگاه اعلام کرد که هر کسی قالی بافی می داند، خود را به مقر فرماندهی معرفی کند. البته فرمانده اردوگاه – سرهنگ فیصل- از افسران خشن بعثی بود، لذا در چنین مواقعی دستور فرمانده توسط اسرا تجزیه و تحلیل می شد.
کد خبر: ۴۶۵۶۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 25
به مرور زمان، تجربیات مانسبت به واکنش هایمان در مقابل عراقیها بیشترمی شد و در خیلی از موارد دشمن را به زانو در می آوردیم. یکی از این موارد نماز جماعت بود. بدین صورت که به خاطر مشکوک نشدن عراقیها، ابتدا نمازهای جماعت را 2 تا 4 نفره برگزار می کردیم.
کد خبر: ۴۶۵۶۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» -24
هنگام سحر، برای خوردن سحری برخاستم تا غذا بخوریم و روزه بگیریم، ولی عراقیها متوجه شدند و به محض اطلاع، ما را به باد کتک گرفتند. با این حال، همه روزه گرفتیم.
کد خبر: ۴۶۵۶۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۶
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت»-23
یکی از خاطرات من درباره نماز جماعت، مربوط به آخرین روز اسارت است. آن روز وقتی متوجه شدیم که ظهر شرعی فرا رسیده، پتوهای داخل آسایشگاهها را در وسط حیاط پهن کردیم.
کد خبر: ۴۶۵۵۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۵
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 22
یکی از اسرا که پایش قطع شده بود، نیمه های شب از خواب بیدار می شد و بالشی جلوی خود می گذاشت و بعد مهر خود را روی آن قرار می داد و به صورت نشسته، مشغول خواندن نماز شب می شد.
کد خبر: ۴۶۵۵۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 21
در اوایل اسارت در اردوگاه «الانبار»، دوستان نماز مغرب و عشا را به جماعت به جا می آوردند. یک بار در حین نماز، سربازی عراقی در پشت پنجره ظاهر شد و قضیه را مشاهده کرد. بعد از اتمام نماز جماعت، او با یک سری توهین و ناسزا پرسید: «وین امام الجماعه؟» (امام جماعت کجاست؟»
کد خبر: ۴۶۵۲۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 20
عراقیها مقررات خاصی را در اردوگاه وضع کرده بودند. یکی از این مقررات این بود که هیج کس حق نداشت از ساعت 10 شب به آن طرف بیدار باشد. به همین دلیل اگر کسی تخلف می کرد، سرباز عراقی نام او را می نوشت و فردای آن روز، وی را به زندان می بردند و حسابی کتک می زدند.
کد خبر: ۴۶۵۰۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 19
با صدای سوت مخصوص، همگی در مقابل آسایشگاه جمع شدیم، اما این بار قضیه گرفتن آمار نبود و گویا می خواستند وسایلمان را تفتیش کنند. آن روز کار بازرسی وسایل آن قدر به طول انجامید که با اذان ظهر مصادف شد. سپس از هر آسایشگاه یک نفر برخاست و هر ده نفر- به تعداد آسایشگاهها- شروع به گفتن اذان کردند، اما سربازان عراقی وارد عمل شدند تا بلافاصله صدای موذنها را خاموش کنند.
کد خبر: ۴۶۳۷۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۴
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 18
درغروب یکی از روزهای پر دغدغه اسارت، در اتاق تبعیدگاه شروع به گفتن اذان کردم. این اتاق در گوشه اردوگاه موصل 4 (3 قدیم) قرار داشت و معمولا افراد مشخصی- که بیشتر روحانی بودند- در آن زندانی می شدند.
کد خبر: ۴۶۳۷۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۳
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 17
او دستهایش را از پنجره بیرون برده تا با گرد و خاک لبه بیرونی پنجره تیمم کند، اما درهمین لحظه نگهبان عراقی سر می رسد و آن صحنه دردناک شکل می گیرد.
کد خبر: ۴۶۳۷۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۲
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 16
یکی از حیله های دشمن برای اذیت و آزار ما این بود که سهمیه آب را آن قدر کم می کردند تا قادر به وضو گرفتن و انجام طهارت نباشیم. عراقیها ما را – که حدود 150 نفر بودیم – از ساعت 4:30 بعد از ظهر تا 8 صبح روز بعد در داخل آسایشگاه حبس می کردند و برای این تعداد، تنها 6-5 حلب آب در نظر می گرفتند. به همین دلیل ما آب را سهمیه بندی می کردیم تا با مشکلات کمتری مواجه شویم.
کد خبر: ۴۶۳۷۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۰