روایتی خواندنی از پرستار کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "محترم شیخه پور" پرستار کرمانشاهی میگوید: «دکتر به طرف یکی از تخت های اورژانس رفت و ملحفه آن را بالا زد، با کمال تعجب سه پسر بچه ی دو، سه، پنج ساله را غرق خون خشک شده دیدم که از وحشت دست به گردن هم انداخته و نشسته بودند! حتی پلک هایشان از خون خشکیده به هم چسبیده بود و تنها یکی از آنها، یک چشمش کمی باز بود و در نور کمی که به زیر تخت می تابید برق می زد...»