نوید شاهد - « خانواده داماد، گروهی را هماهنگ کرده بودند تا در روز جشن، ساز و دهل بزنند. پدرم وقتی ماجرا را فهمید، سراغشان رفت و از آنها خواست که گروه موسیقی را کنسل کنند. آنها در ابتدا نپذیرفتند. پدرم خیلی جدی روی حرفش ایستاد و به ضرب و زور هم بود، آنها را راضی کرد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید " محمدعلی برجی " است که تقدیم حضورتان میشود.