خاطرات
به نقل از سردار شوشتری :
زمانی که از معصوم زاده برمی گشتیم بنده با سردار شوشتری که شهید شده اند صحبت می کردیم و ایشان گفتند که غروب بود و برای جمع آوری اطلاعات به سمت سنگرهای عراقی رفتیم و در راه با یک افسر عراقی برخورد کردیم و به زبان عراقی گفت : بایست و شهید با دستش به سمت چپ و راست خود اشاره کرد و افسر عراقی نیز فکرکرد که عده ما خیلی زیاد است و خود را تسلیم ما کرد در صورتی که ما فقط 2 نفر بودیم