«ابوالفضل حسنبیگی» در کتاب «عبور از رمل» نوشته است: فکر میکردیم اگر یک تکان بخوریم «بغداد» را گرفتهایم! خبر نداشتیم که پدرسوختهها تمام دنیا پشت صدام ایستاده است تا نتوانیم از مرز عبور کنیم.
شهید دکتر « مجید بقایی » فرمانده قرارگاه کربلا؛ یکی از شهدای نامدار اما گمنام سالهای حماسه و مقاومت است که مرکز اسناد ایثارگران برای اولین بار متن اصلی وصیتنامه این شهید بزرگوار را با خط زیبای وی، به مناسبت نهم بهمنماه سالگرد شهادتش، منتشر کرده است.
از سجاياي اخلاقي مجيد يادآوري خاطرات همرزمان شهيد خود بود. او در دفترچه خود اسامي 39 نفر از شهدايي را كه مي شناخت به ترتيب شهادت يادداشت كرده و هميشه بدانها مي نگريست و مي گفت : ما در قبال خون شهيدان مسئول هستيم.
مجید بقایی اولین فرمانده قرارگاهی بود که از خوزستان به عنوان فرمانده قرارگاه کربلا مسئولیت پذیرفت. اولین کسی بود که در بین بچه های خوزستان در کسوت عملیاتی و کار عملیاتی در هیبت فرمانده قرارگاه قرار گرفت.
نوید شاهد: من از بصیرتش حرف می زنم؛ بصیرتی که در دین و سیاست داشت. بعد هم او را تشویق می کنم به مطالعه ی سیره عبادی، اخلاقی و مدیریتی او، به ویژه در مبحث ولایت پذیری اش.
نوید شاهد: شب عملیات رسیده بود. همان شب، هم زمان با آغاز عملیات که آن را محرم نام گذاشته بودند بارندگی بسیار شدیدی شد و همه نیروهای رزمنده را با مشکلات جدی و زیادی مواجه کرد.
نوید شاهد: واقعیت این است که ایشان یک زمانی به ظاهر شاگرد من بودند ولی من، هم در زمان مربی گری ام و هم در زمان جنگ خدمت ایشان شاگردی کرده ام . من شاگرد کلاس اخلاق و منش بزرگوارانه اش بودم.
نوید شاهد: جید فردی کم حرف بود و شخصیتی فاقد خصلت «من بودن» داشت. بقایی در حیات مدیریتش همیشه مرده بود. به این معنی که هرگز منیت نداشت و هرگز با مدرک، سابقه و تعریف، خودش را معرفی نمی کرد.
نوید شاهد: شاید مجید می دانسته ، روح بزرگ و حالا دیگر به آرامش رسیده اش در لابه لای بهشت وعده شده گام بر می دارد و بوی نرگس هایی که از بهشت به زمین های بهبهانِ آشنا با گامهای کودکی و نوجوانی و جوانی اش، رفته و بوی خدا را در همه جا پراکنده می کند ...
نوید شاهد: «بعد از عشق» مصاحبه های متعددی را از دوستان و همراهان و همرزمان شهید بقایی را می خوانیم. «گاه نگاه» مجموعه تصاویر، سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا.در ابتدای کتاب، خلاصه ای از زندگی نامه ی شهید بقایی را می خوانیم
نوید شاهد: ايشان به منزل آمد امّا بر خلاف هميشه بي حال ورنگ پريده بود.همان روزي كه دربهبهان تظاهرات خونيني بپاشده بود وعده اي توسط مزدوران رژيم پهلوي مورد اصابت گلوله قرارگرفتند.حال وقيافه اش نگرانم كرد.
نوید شاهد: در آن روزها كه سردار فرمانده لشكر فجر بود طرحي داد كه لشكر سپاه و ارتش به اتفاق هم اما نه به صورت ادغام كار كنند. ازاينرو لشكرهاي فجر 77 خراسان در كنار همديگر به انجام وظيفه رزمي و دفاعي خود پرداختند.
نوید شاهد: هنوز عمليات باشكوه طريق المقدس آغاز نشده بودكه ديدم دكتر مجيد بقايي در گوشه اي براي تني چند از برادران سخن مي گويد در آن زمان سن وسال زيادي نداشتم. كنجكاو شدم تا صحبتهاي او را بشنوم.
نوید شاهد: يادم مي آيد يكبار در قرارگاه خاتم بعد از جلسات طولاني كه با برادران ارتش داشتيم ،به خواب رفتم. اواسط شب، ساعت حدود (5/2 الي3) احساس سرو صدايي كردم و برخاستم و ديدم كه قامت بلند مجيد با دستان بزرگ و پر توانش به سوي خداست واورا ذكر مي كند
نوید شاهد: هرگاه مهياي وضوگرفتن بود در مي يافتم كه وقت اذان است وچون نماز اول وقت را به جا مي آورد اغلب اوقات هنوز اذان صبح به پايان نرسيده بود نمازش را خوانده بود.