پدر شهید «صابر متاجی نیمور» میگوید: «شهید آخرین لحظه رفتن به جبهه بسیار شاد و سربلند بود و در خاطراتش چنین نوشته بود: بعد از سالها کوشش و بی صبری عاقبت به مقصودم رسیدم و معبودم را یافتم؛ چون جبهه آرزوی من بود.»
شهید «علی آذربون» در وصیت نامه خود میگوید: «نماز خود را اول وقت و در مسجد بخوانید؛ چراکه بهترین ساعتهای شبانه روز برای برآورده شدن حاجات وقتهای نماز است.»
مادر شهید «غلامرضا اسدی» میگوید: موقع غواصی که اسیر شدند، دست و پاهای آنها را بستند و زنده زنده دفنشان کردند و رویشان خاک ریختند طوری که فقط سرشان بیرون بود.
پدرشهید «سعید کجوری هرج» میگوید: علاقه زیادی به جبهه و جنگ داشت. میگفت: «همه شما باید به جبهه بیایید اگر نروید از دین خارج میشوید، چون ندای رهبر است که همه باید برای دفاع به میدان بیایند.»
همرزم شهید «غلام رضا آلالانی» میگوید: خودم جنازه را شناسایی کردم از روی دستخطش که در پوتینش بود جالب توجه اینکه شهید به آرزویش رسید، زیرا هم بی دست و هم بی سر بودند.
شهید «مرشد بیژنی کشکک» در وصیت نامه خود میگوید: «روز به روز که میگذرد امت اسلامی جهت نزدیک شدن به خداوند بزرگ باید امتحاناتی را پس بدهند. خودتان را آماد کنید و مسلمانی باشید با اراده و مقاوم، چون کوه.»
شهید «عزتالله تونی» در وصیتنامه خود میگوید: «اگر همه کشته شدند به جز یک نفر، من از آن یک نفر می خواهم که تسلیم دشمن نشود، تسلیم در برابر خدا باشد و مسلمان فقط باید متکی به خدا و قوانین خدا و اسلام باشد و گوش به فرمان خلیفه الله یعنی خمینی بت شکن باشند.»
شهید «اسدالله ترک» در وصیت نامه خود میگوید: «شما عزیزان را به احسان به والدین توصیه میکنم؛ چراکه موجب همنشینی با نیکان در آخرت و طولانی شدن عمر میشود.»