زندگینامه شهید محمود احمدی

زندگینامه شهید محمود احمدی

هنوز پیراهن «محمود» را می‌بویم و ‌می‌‎بوسم

مادر شهید «محمود احمدی» نقل می‌کند: «پیراهنش را بعد از بیست سال که نگاه می‌کنی، انگار تازه از اتو‎شویی آورده باشند، تمیز و مرتب است. هر از گاهی پیراهن محمود را درمی‌آورم، می‌بویم و ‌می‌‎بوسم، بعد می‌گذارم سرِ جایش.»

«محمود» دوای دردم بود

مادر شهید «محمود احمدی» نقل می‌کند: «توی قبرستان بقیع بودم که حالم خیلی خراب شد. فشارم رسید به بیست. رفتم هتل برای استراحت. در خواب دیدم محمود آمد سراغم. یک دانه قرص فشار دستش بود. سرم را گذاشت روی زانویش و قرص را زیر زبانم. هر لحظه حالم بهتر می‎‌شد.»
طراحی و تولید: ایران سامانه