همسر شهید «سعدی زمانی» نقل میکند: «دیدم مثل مرغ سرکنده این طرف و آن طرف میرود. زد زیر گریه؛ مثل آدم مادر مرده. بریدهبریده گفت: میخوام برم جبهه، مسئولمون موافقت نمیکنه. فکر میکنم اشکال از منه که خدا نمیخواد. این همه بچهها میرن جبهه و برمیگردن، ولی قسمت ما نمیشه!»