زندگینامه شهید اسدالله

زندگینامه شهید اسدالله

دل دیدن غم و غصه‌های مادرش را نداشت

خواهر شهید «اسدالله مومنی» نقل می‌کند: «ساکش آماده بود و قرار شد دو ساعت دیگر برود. گفت: آبجی! همین‌جا از همه خداحافظی می‌کنم و لطفاً نذار بابا و مامان پیِ من بیان سپاه برای بدرقه. گفتم: اگه بیان چی می‌شه؟ گفت: می‌ترسم مامان گریه کنه و من سست بشم و نتونم برم. دل دیدن غم و غصه‌اش رو ندارم.»
طراحی و تولید: ایران سامانه