حسن حسین‌پور

حسن حسین‌پور

خاطرات/ شهید "حسین‌پور" برادر قلابی!

نوید شاهد - «همسایه‌مان همیشه به شوخی، حسن را برادر قلابی خطاب می‌کرد و می‌گفت: آخه این چه وضعه لباس پوشیدنه برادر قلابی؟! ریش میذاری و پیرهنتم روی شلوار... تو چه برادری هستی دیگه؟ ...» ادامه این خاطره از زبان خواهر شهید " حسن حسین‌پور " را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات/کمک کردن شهید حسن حسین‌پور به نیازمندان

نوید شاهد - «بعد از شهادت حسن، کسانی را در مراسم تشییع پیکرش دیدیم که همچون خواهر و برادر، داغدار حسن بودند و گریه می‌کردند. علتش را که پرسیدیم، فهمیدیم که این افراد از نظر مالی توسط حسن سر و سامان داده می‌شدند ...» ادامه این خاطره از زبان برادر شهید " حسن حسین‌پور " را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

شهیدی که سیره و منش شهدا سرلوحه زندگی‌اش بود

نوید شاهد - شهید " حسن حسین‌پور "، سیره و منش شهدا سرلوحه زندگی‌اش بود و سرانجام نیز به آرزویش که شهادت بود در حین درگیری با گروهک ضد انقلاب پژاک رسید.

خاطرات/حسن من از ابتدا حسینی بود!

نوید شاهد - «هر سال دهه اول محرم با حسن به منزل سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی می‌رفتیم و تعزیه تماشا می‌کردیم. حسن من از ابتدا حسینی بود ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید " حسن حسین‌پور " در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات/ چادر پوشیدن حسن!

نوید شاهد - «یک بار که آماده رفتن شده بودم؛ چادرم را از من گرفت و گفت: اگه من جای تو بودم، از همان در خونه و قبل از ورود به حیاط، چادرم را می‌پوشیدم. شاید یک نامحرم توی راهرو باشه ...» ادامه این خاطره را از زبان خواهر شهید " حسن حسین‌پور " در آستانه روز عفاف و حجاب در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات / دسته گلی که حسن آب داد!

نوید شاهد - «حسن با همان لباس ورزشی سفید از راه پله ساختمان پایین رفت و تا آمد در راهرو را قفل کند، خانم همسایه در را باز کرد و از آنجایی که از روح بسیار می‌ترسید وقتی حسن را با لباسی سفید در تاریکی راهرو دیده بود از شدت ترس، همانجا غش کرد! ...» ادامه این خاطره از شهید " حسن حسین‌پور " را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

برشی از کتاب "راه ستاره‌ها 3"| حقوق حلال

نوید شاهد – در قسمتی از کتاب "راه ستاره‌ها 3" که زندگینامه و مجموعه خاطرات خواندنی شهید حسن حسین‌پور است، می‌خوانید: «در خانه بودم که حسن سر رسید و گفت: پس چرا سر کار نرفتی؟! گفتم: خب معلوم است به خاطر فرزندم مرخصی گرفتم. حسن ناراحت شد و گفت: حقوق امروزت حلال نیست خواهر جان!».

امام رضا (ع) شفایش داد

نوید شاهد - «وقتی پسرم حدوداً یک ساله بود در اثر لحظه‌ای غفلت، از طبقه بالای خانه به پایین افتاد. با یک چشم اشک و یک چشم خون، او را به بیمارستان رساندیم و بستری‌اش کردیم ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید " حسن حسین‌پور " در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

مراسم خواستگاری و حقوق حلال

نوید شاهد - «از شرط‌های حسن این بود که دختر خانم، مومن و محجبه باشد و همچنین 14 سکه بهار آزادی را به عنوان مهریه بپذیرد، اما بر سر مهریه، صحبت‌ها کمی بیشتر طول کشید ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

روزه برای عمل خطا!

«شب که محمدرضا از بیمارستان مرخص شد، حسن یک دوچرخه برایش خرید و به پادگان رفت، سه روز تمام در آنجا ماند و به شکرانه سلامت پسرم روزه گرفت ...» ادامه این خاطره را از زبان خواهر شهید « حسن حسین‌پور » در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خطای پزشکی و بغض شهید « حسن حسین‌پور »

«درجه چشمش بالا بود و ردش کرده بودند. با بغض آرام زمزمه می کرد و ‌می‌گفت: فایده نداره، استخدام نمیشم و بعد دفترچه‌اش را به گوشه‌ای انداخت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مادر شهید « حسن حسین‌پور » است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهادت " حسن حسین‌پور " در خواب!

یک شب مادر در خواب آیت‌الله سید موسی زرآبادی را دید که آمده و می‌خواهد او را با خود ببرد و همه مکان‌هایی که حسن قبل از شهادتش ... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواهر شهید " حسن حسین‌پور " است که تقدیم حضورتان می‌شود.

در کمین دشمن

گفت:«مادر جان با این فکرها خودتو اذیت نکن! آخه کی گفته که من تو کمین نشستم؟!» بعد از شهادتش، دوستانش برایم تعریف کردند که آن ایام به قدری به دشمن نزدیک بودند که در هنگام تماس، پتو روی سرشان می‌انداختند...
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه