تداعی خاطرات

تداعی خاطرات
روایتی خواندنی از جانباز کرمانشاهی "عبدالرضا حاتم پور"؛

بعثی‌ها یکی از همرزمانمان را به خاطر عکس فرزندش به شهادت رساندند

نوید شاهد - جانباز کرمانشاهی "عبدالرضا حاتم پور" می گوید: «دانشجوی سال آخر مهندسی بود، هنگام درگیری در جبهه موجی شد. تنها چیزی که او را تسکین می داد یادگاری فرزند تازه متولدش بود که هر روز صبح آن را جلو خودش می گرفت و گریه می کرد و یا آن را به سینه می‌چسباند...»
روایتی از جانباز و آزاده کرمانشاهی؛

عیدی خدا

نوید شاهد - "نصرت علی درویشی می گوید: «باور نداشتم همرزمم را نزده باشم اسلحه را چک کردم دیدم فشنگ در لوله پیچیده و اسلحه قفل کرده است. خدا را شکر کردم که بهترین عیدی اش را به من داده بود. اگر تیر شلیک می شد بدون شک او را کشته بودم.»
روایتی خواندنی از جانباز کرمانشاهی؛

سالهاست صندلی چرخدار پاهای من است

نوید شاهد- "عباس الیاسی" جانباز کرمانشاهی می گوید: « چشم باز کردم تمام بدنم باند پیچی شده بود. از آن روز به بعد، صندلی چرخ دار پاهای من است هر چند سخت است ولی از هدیه ای که برای دین و وطن و سربلندی هم وطنانم داده ام احساس غرور و افتخار می کنم. »
طراحی و تولید: ایران سامانه