«در حال پخش کردن آش بودیم که خبر آوردند، حیدر قلی پسرم زخمی شده است، آش از دستم افتاد و در دلم غوغایی به پاشد، آن روز هر طور که بود آشها پخش شد، در حالی که حیدرقلی همان روز شهید شده بود و به ما نمیخواستند بگویند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «حیدرقلی رضایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
«شهید ثقفییزدی در بیمارستان از یک رزمنده مجروح با متانت پرسید از کجا مجروح شدهاید. ما هم اطلاعی نداشتیم که موج انفجار دارد؛ لذا بعد از پرسش، یک دفعه، یک سیلی به زیر گوش این شهید بزرگوار زد اما ایشان هیچ عکسالعملی از خودشان نشان نداد و ناراحت نشد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمد ثقفییزدی» است که تقدیم حضورتان میشود.
«روزی دوستم از معلم پرسید؟ شهادت با مردن چه فرقی دارد؟ معلممان در جواب گفت آیا ارزشهای شهدای ما که در راه خدا شهید میشوند با کسی که بر ضد اسلام جنگ میکند و میمیرد یکسان است؟ او گفت شهید هیچگاه نمیمیرد بلکه همیشه زنده است ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
«یکی از همسایگان نزدیک آقای رجایی تعریف میکرد. پاسی از شب گذشته بود که در کوچه صدای موتور شنیدم. چون در آن دوران، ترور خیلی زیاد شده بود. نگران شدم و سراسیمه خودم را به در منزل رساندم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «محمدعلی رجایی» (دومین رئیسجمهور ایران) است که به مناسبت گرامیداشت روز معلم تقدیم حضورتان میشود.
«یک روز که معلممان آقای چگینی بود. بچهها همچنان مشغول شعار دادن بودند که ناگهان مدیر در کلاس ما را باز کرد و گفت شما هم دارید شعار میدهید آقای چگینی با لحنی عادی و با آرامش در جواب مدیر بود گفت: مگر به شما ربطی داره؟ این جواب آقای چگینی باعث عصبانیت مدیر و شلیک خنده بچهها شد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
«بنا به توصیه آقای رجایی که در جمع ما محوریت خاصی داشت، ما با زندانیان عادی هم غذا میشدیم، ورزش میکردیم و نماز جماعت را، بهرغم اخطار پلیس، کماکان برگزار میکردیم. این برنامه ما باعث تغییر در رفتار زندانیان عادی شد ...» ادامه این خاطره از شهید معلم و رئیسجمهور «محمدعلی رجایی» را در آستانه بزرگداشت روز معلم، در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.