آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۵۲۴۵
۲۳:۳۹

۱۴۰۴/۰۴/۱۷

به عنوان فرمانده، ابتکار عمل بالایی داشت

همرزم شهید «قربان علی شیخ خیریان» می‌گوید: قربان علی به عنوان فرمانده، ابتکار عمل بالایی داشت. در عملیات کربلای ۱، با ۲۵ آرپی‌جی، ۲۵ سنگر عراقی و تانک دشمن را منهدم کرد و مورد تشویق فرمانده لشکر قرار گرفت.


به گزارش نوید شاهد مازندران، شهید «قربان علی شیخ خیریان» دهم اسفند ۱۳۳۶، در شهر نوشهر به دنیا آمد؛ نام پدر حسین و مادر سعادت نام داشت. وی از سوی سپاه به جبهه رفت و در تاریخ سیزدهم تیر ماه ۱۳۶۵، در سراب – مهران بر اثر اصابت اصابت تیر مستقیم به سر به شهادت رسید؛ و در گلزار شهدای خیرسر به خاک سپرده شد.

به عنوان فرمانده، ابتکار عمل بالایی داشت

خاطره‌ای از شهید «قربان علی شیخ خیریان»:

مادر از خاطرات خردسالی فرزندش می‌گوید: «شش ساله بود که همراه من و پدرش به مسجد می‌رفت و در عزای امام حسین (ع) شرکت می‌کرد. وقتی پدرش قرآن می‌خواند، با وضو کنارش می‌نشست و به صفحات آن دست می‌زد. او همان روز‌ها توانست قرائت آیات را یاد بگیرد.»

با آغاز تحرکات انقلابی مردم ایران در سال‌های قبل از انقلاب، او نیز تحت‌تاثیر اندیشه امام خمینی و آشنایی با اهداف ایشان، با شرکت در تظاهرات به جرگه انقلابیون پیوست. گذشته از آن، با توزیع اعلامیه و ترویج افکار و آرمان امام در راستای روشنگری جوانان نیز، نقش فعالی داشت.

با تشکیل بسیج، قربان‌علی فعالیت‌هایش را در این نهاد، در قالب گشت‌های خیابانی، تخریب مشروب‌فروشی‌ها و ایجاد امنیت از سر گرفت.

هم‌رزمش «احمد بیژنی» می‌گوید: «در انجام ماموریت‌ها در جنگل، سعی می‌کرد در فرصتی مناسب، دعای کمیل و توسل برپا کند. حتی مستحبات را هم در آن شرایط انجام می‌داد. یک بار، وقتی که دیدم دارد نماز شب می‌خواند، خیلی تحت‌تاثیر قرار گرفتم. طوری که از آن به بعد، من هم یکی در میان نماز شب می‌خواندم. حتی مسائل شرعی خودم را از او سوال می‌کردم.»

ناگفته نماند که قربان‌علی به سبب مبارزات شبانه‌روزی خود در راستای دفع توطئه‌های منافقین، چندین بار از سوی این عناصر خودفروخته مورد سوءقصد واقع شد. با این‌حال همچنان بیش از پیش، به حراست از دستاورد‌های انقلاب و مبارزه با دشمنان داخلی همت می‌گماشت.

مادرش می‌گوید: «وقتی دستش زخمی شد، پدرش به او گفت: پسرجان! با این وضع جسمی، دیگر فکر جبهه را از سر خود بیرون کن! قربان‌علی با گریه پیش من آمد و گفت: مادر! به بابا بگو کاری به من نداشته باشد. این انقلاب به من احتیاج دارد.»

«انوشیروان مشایخ» در باب خلق‌وخوی دوست دیرینش چنین می‌گوید: «در دوران مربی‌گری‌اش در پادگان حضرت علی‌اکبر، یک بار با دیدن بندِ بازشده پوتین یکی از بسیجیان، به او گفت: عزیز من! برادر من! بند پوتینت را ببند. سر و وضع یک رزمنده باید مشخص باشد. بسیجی او را هُل داد و گفت: برو بابا! تو آمدی، داری به من تذکر می‌دهی؟! روز پایان دوره آموزشی، قربان‌علی در حال سخنرانی در پادگان بود. آن بسیجی وقتی وی را دید، به بچه‌ها گفت: او کیست؟ آنها گفتند: فرمانده پادگان. بعد که آن بسیجی متوجه اشتباه خود شد، رفت از قربان‌علی عذرخواهی کرد. او گفت: نیازی به این کار نیست.»

آقای بیژنی (همرزم شهید) در ادامه بیان می‌دارد: «به عنوان فرمانده، ابتکار عمل بالایی داشت. در عملیات کربلای ۱، با ۲۵ آرپی‌جی، ۲۵ سنگر عراقی و تانک دشمن را منهدم کرد و مورد تشویق فرمانده لشکر قرار گرفت.»

خانم رمضانی می‌گوید: «وقتی میثم چهار یا پنج ساله بود، یک روز به من گفت: مامان! برایم یک شلوار لی بخر که هواپیما روی آن باشد. من هم برایش خریدم. اما وفتی قربان‌علی آن شلوار را دید، گفت: خانم! چرا لباسی را خریدی که ساخت یک کشور خارجی است؟! بعد به میثم گفت: پسرم! تو نباید این شلوار را بپوشی. میثم گفت: بابا! من این لباس را دوست دارم. اما قربان‌علی، بچه را روی زانویش نشاند و او را بوسید و ادامه داد: پسرم! تو با این‌که می‌دانی الان آمریکایی‌ها دارند با ما می‌جنگند و مردم ما را می‌کشند، رفتی شلواری را خریدی که آنها درست کرده‌اند؟! لباسی را بخر که دوخت کشور خودمان باشد. من خندیدم و گفتم: مگر این بچه چند سال دارد که داری برایش سخنرانی می‌کنی؟ اشکال ندارد! بگذار بپوشد. او آن روز می‌خواست با حرف‌هایش به میثم بفهماند که هرگز زیر سلطه ظلم نرود.»

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه