شهید «محمد حسین فخرانی»
شنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۲۱:۳۴
شهید «محمد حسین فخرانی» در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: خدايا راضی‌ام به رضاى تو و آنچه را كه تو حكم كنى گردن مى نهم و شهادت در راهت را انتخاب مى كنم.

به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی، شهید «محمدحسین فخرانی» دوم اردیبهشت 1334، در شهر درق از توابع شهرستان گرمه به دنیا آمد. پدرش میرزا محمد کارگری می‌کرد و مادرش بیکه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر کارخانه برق بود. ازدواج کرد و صاحب پنج پسر و چهار دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم دی ماه 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به صورت، شهید شد. پیکر او را در زادگاهش به خاک سپردند.

خدایا، آنچه را كه تو حكم كنى گردن مى نهم

بسم الله الرحمن الرحيم

«اذا جاء نصرالله والفتح، و رأيت الناس يدخلون فى دين الله افواجا، فسبح بحمد ربك واستغفره انه كان توابا»

بنام خداوند بخشنده مهربان

«چون هنگام فتح و پيروزى خدا فرا رسيد و در آن روز مردم را بنگر كه فوج فوج به دين خدا داخل مى شوند، در آن وقت خداى خود را حمد و ستايش كن و پاك و منزه دان و از او مغفرت و آمرزش طلب كن و خدا بسيار توبه پذير است.»

با تلاوت سوره نصر وصيت نامه خودم را آغاز مى كنم خدايا رضايم به رضاى تو و آنچه را كه تو حكم كنى گردن مى نهم و شهادت در راهت را انتخاب مى كنم چون هر چه فكر كردم كه چطور مى شود تا گوشه‌اى از راه شهيدان را وظايف قرار دهم و به اين شهادت افتخار مى كنم وقتى من مى بينم كه امامان ما براى حفظ اسلام شهادت را انتخاب مى كنند براى من عذرى نمى ماند خدايا گواه باش كه به نداى رهبرم لبيک مى گويم و با نثار كردن خون خود از دين و اسلام و كشورم دفاع مى كنم.

چند كلمه‌اى به خانواده محترمم: همسرم اى كسى كه در دوران زندگى عمرت را با من صرف كردی، اى كسى كه در همه گرفتاريها و سختى‌ها و سستى‌های دوران زندگى با من هم فكر و هم زبان بودى، اى كسی كه درد دلت زياد بود و به هيچ وجه به من نگفتيد و خدا مى داند كه شما آرزوها و درد دلها داشتيد بر اثر تنگدستى به من نگفتيد و دائم در پيش روى شما خجالت مى كشيدم و نتوانستم آرزوى شما را برآورده كنم اميدوارم با راهى كه در پيش گرفتم شما مانند همسر وهب در پيش روى حضرت زينب رو سفيد باشيد و خواهشم اين است كه صبر را پيشه كنيد و برايم گريه شوق كنيد نه گريه ترس، زيرا اگر از ترس گريه كنيد باعث خوشحالى دشمن مى شود اميدوارم كه در تربيت بچه ها كوشا باشيد و آنها را در تربيت نمونه كنيد.

 اى پسرانم «محمد، مجيد، جليل، على، حميد» اميد مى كردم كه شما را يك به يك داماد كنم و آرزوى هر پدرى اين است كه در شب دامادى پسرش باشد و به ميهمانان مجلس خوش آمد بگويد ولى چه كنم مى بينيد كه دشمن خونخوار چه جنايتها مى كند در اين صورت من قبول نكردم كه در خانه بنشينم.

و اى دخترانم (نرگس، فهيمه، مريم، حكيمه جان) انتظار داشتم كه شماها را يك به يك به خانه بخت بفرستم و به خودم افتخار كنم كه دخترهايم را عروس كردم و هر چند وقت يكبار به خبرگيرى شما به خانه شما بيايم ولى قسمت چنين شد كه شما هر چند وقت يكبار و يا در شبهاى جمعه به مرقد شهدا به ياد پدر بياييد و خبرى از پدر بگيريد و حالا هم اميدوارم كه به خانه بخت برويد و دوران زندگى را خوش باشيد.

و اى مادرم اى كسى كه دوران عمر شريفت را برايم صرف كرديد و اميد كرديد كه فردا بزرگ شوم و از من خير ببينيد ولى من پسر خوبى براى تو نبودم و نتوانستم به شما خدمت كنم، زيرا تو در سر گهواره بيدار خوابى كشيديد و كهنه مرا شستيد ولى من نتوانستم دل شما را از خودم راضى نگه دارم اميدوارم كه مرا ببخشيد و شير سينه ات را به من حلال كنيد زيرا اگر شما از من راضى نباشيد هيچگونه اميدى در آخرت نيست. اميدوارم كه صبر كنيد و صبر را پيشه قرار دهيد و مانند مادر على اكبر يعنى ام ليلا در پيش روى حضرت زهرا رو سفيد باشيد.

و اى برادرانم هر چند كه من لياقت برادرى شما را نداشتم و نتوانستم به شما خدمت كنم اميدوارم كه مرا ببخشيد و از اين راهى كه در پيش گرفتم خوشحال باشيد و مثل ديگر برادران شهدا در نزد ولى عصر رو سفيد باشيد.

و اى خواهرانم شما به صدر اسلام يعنى اسراى كربلا بنگريد ببينيد كه چه ظلمها به اهل بيت كردند آنها را بيشتر برهنه سوار كردند و تازيانه زدند و به خرابه شام بردند ولى صبر كردند از شما هم انتظار دارم كه صبر كنيد و ناراحتى نكنيد در پايان از تمام اهل درق تقاضا دارم كه اگر از من تندى ديدن در رابطه با جمع آورى پول آب و برق  مرا ببخشند و مرا در گلزار شهدا دفن كنند.

خدايا به آنچه امر كردي قبول كردم و از تو تقاضا مى كنم كه هر چند دنيا دوران تلخى برايم بود آخرت را برايم شيرين كنيد.

 والسلام  «خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار»

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده