شهید «عباسقلی عبدی»
شنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۲۰:۳۶
شهید «عباسقلی عبدی» در وصیتنامه‌اش نوشته است: اى خدا پروردگار و يگانه عالم، تو شاهدى كه مسلمانان براى رضاى تو برخاسته‌اند، خدايا من شاهدى از تو بهتر نديدم تو مى داني من براى رضاى تو گام بر مى دارم خدايا من امانتى بودم كه تو، مرا به اين دنيا آفريدی و هر وقت مى‌خواهی مرا از اين دنيا ببر.

به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی، شهید عباسقلی عبدی دهم آبان 1339، در روستای چخماقلو از توابع شهرستان مانه و سملقان دیده به جهان گشود. پدرش عبدالله و مادرش گلثوم نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و دوم دی‌ماه 1365، با سمت تکاور در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و کتف، شهید شد. مزار وی در زادگاهش قرار دارد.

برای رضای خدا گام برمیدارم

وصیتنامه شهید عباسقلی عبدی را با هم می­خوانیم:  

بسم الله الرحمن الرحيم  بسم رب الشهداء

اى نام تو بهترين سر آغاز            بى نام تو نامه كى كنم باز

 اى خدا پروردگار و يگانه عالم، تو شاهدى كه مسلمانان براى رضاى تو برخاسته‌اند، خدايا من شاهدى از تو بهتر نديدم تو مى داني من براى رضاى تو گام بر مى دارم خدايا من امانتى بودم كه تو، مرا به اين دنيا آفريدی و هر وقت مى خواهي مرا از اين دنيا ببر، به رضاى خودت.

خدايا تو مى داني ما مسلمانان ايران پيرو رهبر انقلاب اسلامى امام خمينى هستيم، خدايا تو مى داني كه ما مسلمانان پنجاه سال زير بار ظلم و زور زندگى مى كرديم، خدايا كه تو اين امام عزيزم را فرستادي كه راه حق و حقيقت به ما بشناساند و به قول شهيد عزيزمان صدوقى، ما شيشه هستيم اگر شكسته شويم تيزتر مى شويم.

خدايا مى دانيد بعد از چند قرن ما مسلمانان ايران ادامه دهنده راه امام حسين (ع) هستيم اى حسين جان تو مى داني ما ادامه دهنده راه تو هستيم ما تا حالا نمى دانستيم ما گناه كار هستيم تو را به خدا قسم گناهان ما را از خدا بخواه ببخشد.

مادر عزيزم اگر من شهيد شدم براى من زياد ناراحت نشويد كه دشمن شاد نشود اى مادر عزيزم اين را بدانيد اگر شهيد ندهيم و شهيد نشويم چه طور راه بسته شده كربلا باز شود.

خون شهدا بود که انقلاب اسلامى را به پيروزى رساند باز بايد شهيد بدهيم و شهيد شويم كه تا راه بسته شده كربلا باز شود اى مادر دلسوز و مهربان بودى با آنكه سواد نداشتى ولى هميشه مرا مى خواستى باسواد كنى و تو برايم هم پدر بودى و هم مادر؛ مى دانم كه باز هم گرفتار تمام بدبختيها و رنجها و عذاب ها هستى و باز هم گرفتار مستضعف هستى با آنكه با بزرگ شدن من و فارغ التحصيل شدن من در وضع تو هيچ تغيير و تحولى انجام نشد و چون كه اول اميدت به خدا و بعد به من بود، خلاصه من نتوانستم براى تو يک پسر واقعى و در آخرهاى عمرت تو را از اين زندگى كه مى دانم رنج مى‌برى نجات بدهم، چه كنم اسلام و دين خدا احتياج به خون داشت و فكر مى كنم وقتى كه اسلام در خطر باشد خدمت كردن به اسلام واجبتر از پدر و مادر است.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده