شهید نیروی انتظامی «احمد رزاز»
پنجشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۵۲
همسر شهید نقل می‌­کند: احمد بی ریا و خالی از تظاهر بود و تنها به خدا می­‌اندیشید، روح بی‌قرار او رها و جاده توحید را جستجو می‌کرد و تا آخرین نفس‌ها هم اینچنین بود.

به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی، شهید «احمد رزاز» نهم اردیبهشت 1334، در شهرستان بجنورد چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلی و مادرش بانو نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان افسر شهربانی خدمت می‌کرد. هفدهم شهریور 1359، در شیروان هنگام درگیری با گروه‌های ضد انقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.

بی ریا و خالی از تظاهر بود

بخشی از زندگی‌نامه شهید «‌احمد رزاز» را با هم می‌خوانیم:

افسر شهید ستوان یکم «احمد رزاز» در اردیبهشت سال 1334 در بجنورد در خانواده‌ای کم درآمد به دنیا آمد و پس از پایان دوران تحصیلات در مدرسه عالی پست و تلگراف قبول شدند ولی به علت این که از لحاظ مالی در مضیقه بودند و نمی‌توانستند شهریه دانشگاه را بپردازند به آن دانشگاه نرفتند و مجبور شدند که به دانشگاه پلیس بروند و ایشان در دانشگاه فعالیت‌های اسلامیه خودشان را با آگاه نمودن دانشجویان که از قشر محروم جامعه بودند شروع کردند.

و پس از از اتمام 3 سال دوره دانشجویی از طرف ساواک از او خواسته شد که به استخدام ساواک در بیاید. به او وعده هایه بسیاری از جمله ماهی 10 هزار تومن پول  و ماشین دادند ولی روح پر صلابتش به او اجازه ی چنین شغل جنایت کارانه ای نمی داد و همان موقع چند نفر از دوستانش به استخدام ساواک درآمدند و نصیحت‌های او بی‌ثمر ماند.

 بعد از اتمام دوره ی دانشجویی به کلانتری 19 تهران منتقل شدند و با اوج گیری مبارزات مردم قهرمان ایران همراه با مردم با لباس شخصی در تظاهرات ضد رژیم شرکت می کردند.و همچنان که خودشان تعریف می کردند روز قبل از 17 شهریور 57 روز جمعه سیاه، با لباس شخصی با موتور مردم را دعوت می کردند که فردای آن روز در میدان حاضر باشند و خودش هم همان روز در آنجا بود و حتماً قسمت نبود که در آنجا شهید شود.

بعد از آنجا به زندان قزل حصار منتقل می شوند و بعد از گشودن در بر روی زندانیان خود، همراه با چند تن از زندانیان  به بجنورد آمدند.

و بعد از انقلاب به زندان وکیل آباد مشهد منتقل و بعد از مدتی به شهربانی شیروان منتقل گردید.

احمد زمانی شهید شد که تاریکی همه جا را فرا گرفته بود و بعد از یک روز پر مشغله و سخنرانی در شیروان پس از راه پیمایی سالگرد جمعه سیاه و در هنگامی که همه در خانه‌هایشان بودند در ساعت 10.30 به دست ضد انقلابیون از خدا بی خبر  به درجه رفیع شهادت نایل شد.

او کسی نبود که بعد از انقلاب مسلمان شده باشد، از کودکی در خانواده‌ای مذهبی رشد کرده بود و مبارزه برایش به معنی حیات بود و حقیقتاً که بدون تلاش و مبارزه لحظه ای توان حیات نداشت

همچنان که بارها و بارها گفته بود که کاش  من هم در 17 شهریور 57 روز خونین جمعه سیاه که نقطه عطفی در انقلاب اسلامی ایران بود شهید می شدم و در شب قبل از حادثه هم هنگام پخش  فیلم تلویزیونی 17 شهریور 57، به من گفته بود کاش من هم همان روز شهید می شدم که روز بعد به آرزوی دیرینه خود رسید.

احمد بی ریا و خالی از تظاهر بود و تنها به خدا می­اندیشید. روح بی‌قرار او رهایی و جاده توحید را جستجو می کرد و تا آخرین نفس ها هم این چنین بود.

آخرین توصیه شهید به من در حالی که وضع حمل داشتم این بود که فرزند خوبی تربیت کن، او را انقلابی تربیت کن.

خاطره‌ای از شهید

 در رحلت آیه الله طالقانی هنگامی که شهید متوجه این ماجرا شدند بسیار ناراحت گشتند و فرمودند: وای بر ما بدبخت شدیم.

در روزهای جمعه شهید به منزل امام جمعه شیروان می رفتند و با ایشان هم‌­صحبت می شدند.

ایشان به کتاب های شهید مطهری علاقه وافری داشتند و آن‌ها را بیشتر مطالعه می کردند. ایشان در مورد امام می‌فرمودند که فدای امام بشوم که همچین انقلابی را هدایت می کند.

ایشان به همه افراد فامیل چه بزرگ و چه کوچک احترام می­‌گذاشتند و همه را به روزه گرفتن در ماه رمضان دعوت می‌کردند.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده