آرزو میکرد تا روزی نوبت جبهه رفتن او شود
گزارش نوید شاهد خراسان شمالی، شهید جهادگر «محسن صفایی» یکم فروردین 1347، در شهرستان بجنورد به دنیا آمد.پدرش قربانعلی، راننده بود و مادرش خدیجه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. جهادگر بود. از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت. سی ام دی ماه 1365، در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای انصار الحسین زادگاهش به خاک سپردند.
بخشی از زندگینامه شهید« محسن صفایی» را با هم میخوانیم:
در آغازین روزهای بهار سال ۱۳۴۷ در خانوادهای مصفا به عطر معنویت در شهر بجنورد دیده به جهان گشود. کودکی که شور و نشاط او تجلی بخش عشق بود و عرفان؛ زیرا او از همان ابتدای سنین خردسالی زمینهی خودشناسی را در خود یافته بود تا در ایام نوجوانی، خدای خویش را بشناسد و در راه خشنودی او گام بر دارد. محسن در سن ۶ سالگی وارد دبستان شد.
او اوقات فراغت از تحصیل را علاوه بر پرداختن به فعالیتهای فرهنگی و ورزشی، درکارگاه برادرش کار میکرد. وی در مسجد حاج قنبر بجنورد که کانون فعالیتهای مذهبی محسن و دیگر دوستانش بود. مجالس و مراسم مذهبی مسجد و محل همیشه شاهد حضور محسن بود، زیرا او به هر طریقی که میشد سعی میکرد در راه خدا گام بردارد تا به بدین گونه ارادت خود را به ائمه اطهار ابراز نماید. او همواره با خواندن قرآن، سکوت لحظهها را میشکست و با ترنم آیات آسمانی، نوای دل انگیز کلام خدا را طنین انداز خانه میکرد.
محسن در ایام قبل از انقلاب با سن و سال اندکی که داشت، به خوبی رژیم سَـفاک را شناخته بود. او با مطالعه کتابهای مذهبی و دینی، پی به واقعیتهای موجود جامعه برده بود و به همین دلیل روح انقلابیش نیز به مانند دیگر جوانان ایرانی، به تلاطم افتاده بود و از این رو با راهنماییهای پدرش در تظاهرات مردم علیه رژیم شاه شرکت فعال داشت. محسن معتقد بود که امام خمینی اگر بیاید مردم به دین و ایمان روی خواهند آورد و چهره شهر و میهن با پاک شدن از فساد، دوباره زیبا میشود. او میگفت: «اگر امام بیاید دوباره اسلام زنده میشود» و همین طور هم شد. در اوایل شروع جنگ با سن اندکش، داوطلب حضور در جبهه شد.
اما به خاطر سن و سال کمش از حضور او در جبهه ممانعت کردند. او هر بار که در مراسم تشییع شهدا حضور مییافت، آرزو میکرد تا روزی نوبت او شود که در جبهه حضور پیدا کند. سرانجام با همین روحیات به همراه چند تن از دوستان خود از طریق جهاد سازندگی بجنورد، در سن ۱۸ سالگی موفق شد تا گام در جبهه نبرد بگذارد. او در جبهه، لحظهی وصال به معبود را در ثانیههای حضور جستجو میکرد تا اینکه در شب ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ به علت اصابت ترکش بمبهای آتشین هواپیماهای دشمن برفراز آسمان قرارگاه نجف محسن به آرزوی خود یعنی وصال معبود و شهادت رسید.