شهید «محمد تفریحی»
دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۵۶
خواهر شهید بیان می‌کند: مدرسه اعلام کرد كه بايد لباس فرم بپوشيد. لباس فرم آن زمان هم مناسب دخترها نبود و به خاطر بی‌حجابی، برادرم مخالف لباس فرم بود، چون به حجاب بسیار اهمیت می‌داد، اجازه نداد كه من به مدرسه بروم.

 به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی، شهید «محمد تفریحی» هشتم تیرماه 1338، در روستای اندوقان از توابع شهرستان جاجرم به دنیا آمد. پدرش ابراهیم، کشاورزی می‌کرد و مادرش خیرالنسا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کشاورز بود. سال 1355 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. شانزدهم اردیبهشت 1361، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.

حجاب برایش بسیار اهمیت داشت

 

زندگينامه

محمد حسين تفريحی در سال 1336 در خانواده‌ای كشاورز و سخت كوش در روستای اندقان ديده به جهان گشود و او اولين فرزند خانواده‌اش بود كه بعد از سال‌ها خداوند به آنها هديه داده بود.

مادرش او را در سنين 5 الی 6 سالگی برای يادگيری كلام وحی به مكتب خانه فرستاد و او در سولک شاگردان مكتب خانه در آمد و دلش را با كلام الله روشنايي بخشيد و درمدتي كه در مكتب خانه بود قرآن را دور كامل خوانده بود.

در سن 7 سالگي پاي در دبستان نهاد و در اين زمان قرائت قرآن و تجويد را به خوبي فرا گرفته بود. از لحاظ درس بسيار خوب بود. در كارها كمک حال خانواده و پدرش بود. بعد از پايان دوره ابتدايي به خاطر نبود مدرسه راهنمايي ادامه تحصيل نداد و در كنار پدر به كار كشاورزي پرداخت. او سعي مي كرد اوقات فراغتش را به مطالعه بپردازد در فصل زمستان براي كار به شهر تهران مي رفت.

تقريبا 16 يا 17 ساله بود كه تصميم به ازدواج گرفت. او مصمم بود با پيروی از سنت پيامبر نيمه دوم دينش را كامل بكند بعد از ازدواج چندي نگذشت كه دوره سربازي او شروع شد، دوران سربازيش قبل از انقلاب بود زماني كه فرمان امام خميني (ره) مبني بر خارج شدن سربازان از خدمت او نيز به كمك پدرش از پادگان فرار كرد.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بدست امام خميني دوباره به خدمت سربازي رفت كه همزمان بود با جنگ تحميلي، محمد حسين مدتي كه در جبهه حضور داشت از طريق نگاشتن نامه با خانواده اش در تماس بود.

 بعد از مرخصي دومش دوباره به جبهه رفت و سرانجام در شانزدهم اردیبهشت 1361، در منطقه آبادان در عمليات بيت المقدس در اثر اصابت تركش به قفسه سينه اش به درجه والاي شهادت نايل گردید.

«عاقبت بخيري»

مادر شهيد: محمد حسين واقعا تربيت شده مكتب قرآن و به راستي متخلص به اخلاق راستين بود. او ارادت خاصي به ائمه معصومين و در انجام فرايض مانند نماز و روزه اهتمام داشت. پدرش هميشه مي گفت پسرم الهي عاقبت بخير شوي.

«حامی»

خواهر شهيد: اول مهر بود بايد به مدرسه مي رفتم. من چيزي نمي دانستم در كوچه مشغول بازي بودم محمد حسين آمد مرا صدا زد و به خانه برد، در خانه موهاي مرا شانه زد و مرتبم كرد وشناسنامه ام را برداشت و براي ثبت نام به مدرسه برد. گفتم داداش من مي ترسم به مدرسه نمیروم.

گفت: اصلا نترس من هميشه با تو هستم، روز اول ثبت نامم كرد بعد از ان چند روزي مرا سر كلاس ها برد و سركلاس مي نشست و بعد مي رفت. بار اول مرا به معلم معرفي كرد او حامي خوبي برايم بود.

«تعصب»

خواهر شهيد: مدتي از دوران تحصيل مي گذشت. از طرف مدرسه اعلام گرديد كه بايد لباس فرم بپوشيد. لباس فرم آن زمان هم مناسب دخترها نبود و به خاطر بي حجابي، برادرم مخالف لباس فرم بود، اجازه نداد كه من به مدرسه بروم.

گفت من خودم به شما ياد مي دهم. او كتابي تهيه كرد و به من خواندن و نوشتن را ياد داد. من نماز و قرآن خواندنم را مديون برادر شهيدم هستم.

«اهميت به فرايض ديني»

محمد حسين هميشه قبل از نماز خواندن قرآن قرائت مي كرد و هميشه قبل از اذان در مسجد حاضر مي شد. در ماه محرم به نوحه و مداحي مي پرداخت و در ماه رمضان سعي مي كرد با شب خواني مردم را براي سحر بيدار كند و بعضي مواقع نيز اذان مي گفت و هميشه نمازهاي نافله اش را مي خواند و به خاطر دارم شبي در مسجد با صداي زيبا شروع كرد به مداحي پرس و جو كردم گفتند: محمد حسين است. اصلا فكر نمي كردم صدايش اينقدر زيبا باشد.

«خواب شهادت»

مادر شهيد: مرخصي آخري كه محمد حسين آمد، گفت: در جبهه خواب ديدم در سنگر 3 نفر بوديم، يك دفعه از سنگر بيرون آمدم، گفتم: بچه ها دشمن داره حمله مي كنه، آقايي به من نگاه كرد و گفت پسرم از شما 3 نفر 1 نفر به شهادت مي رسد. حتما اين بار كه بروم شهيد مي شوم.

«حرمت بزرگترها»

مادر شهيد: محمد حسين هميشه احترام خاصي براي بزرگترها قائل بود و به من توصيه مي كرد و مي گفت مادر، به مادر بزرگ احترام بگذار و با او به آرامي صحبت كن.

«لحظه خداحافظي»

مادر شهيد: زماني كه از او خداحافظي كردم خواستم به دورش بگردم. محمد حسين مانع شد و گفت: نه مادر جان شما هنوز جوان هستي نبايد از اين كارها بكني.

«خواب همزمان پدر و مادر»

مادر خواب ديد كفش او در چاه افتاده و هر چه تلاش مي كند نمي تواند از چاه خارج كند، از طرف ديگر پدر نيز در خواب مي بيند كه دندان او افتاده و وقتي بيدار شد به مادر شهيد مي گويد فكر مي كنم محمد حسين شهيد شده مادر انكار مي كرد تا اينكه چند روز بعد خبر شهادت او را آوردند.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده