امام را خیلی دوست داشت
به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی، شهید میر عبدالله رضایی نوزدهم شهریور 1349، در روستای گرمک از توابع شهرستان مانه و سملقان متولد شد. پدرش سید موسی و مادرش فاطمه نام داشت. خواندن و نوشتن نمیدانست. کارگر بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم اردیبهشت 1366، در بانه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی را در زادگاهش به خاک سپردند.
شهید اخلاق خوبی داشت. با همه مهربان بود. از نظر اخلاقی زبانزد اهالی روستا و خانواده بود. تا حدودی اهل ورزش بودند، چون در روستا فقط به کار کشاورزی مشغول بود وقتی به بجنورد آمدیم به کارگاه آلومینیوم سازی رفت.
خیلی به نماز خواندن دین و مذهب اهمیت میداد در خانواده مذهبی بزرگ شدیم پدرم هم استاد قرآن بود. امام را خیلی دوست داشت وقتی امام اعلام کرد جبهه ها را خالی نگذارید به دلیل سن کمی که داشت باتصمیم خود به جبهه رفت.
به مناسبت سالروز شهادت شهید میرعبدالله رضایی خاطره ای از این شهید را با هم می خوانیم:
برادر شهید، سید جعفر رضایی خاطره ای از برادر شهیدش نقل میکند:
من در سپاه بودم و برادرم در کارگاه در و پنجره سازی کار می کرد. روزی صاحب کارش تماس گرفت و گفت: برادرت به سر کار نمی آید کجاست؟ از برادرم پرسیدم چرا سرکار نرفتی گفت: فقط یکی دو روز نرفتم، روزی یکی از همکاران سپاه با من تماس گرفت و گفت: آیا شما سید عبدالله رضایی را میشناسید گفتم بله برادرم است گفتند: که ایشان حدود یک ماه است که از اول صبح تا آخر وقت به بسیج می آید، گریه می کند و می گوید مرا به جبهه اعزام کنید اما چون سن کمی دارد دستور نداده و اجازه نداده اند تا اینکار را کنیم. بعد از کلی رفت و آمد بالاخره از برادرت سؤال کردیم که کجا زندگی می کنی؟ گفت: من در بجنورد زندگی می کنم، آیا پدر و مادر دارید؟ گفتند: نه پدرم فوت شده و مادرم در روستا زندگی می کند، من در بجنورد پیش برادرم زندگی می کنم. پرسیدم برادرت کیست گفت برادرم در سپاه است، چون من مجروح بودم نمی خواستند این قضیه را به من که برادرش هستم بگوید. شب به منزل آمدم گفتم کجا بودی گفت: من در بسیج بودم اصرار می کردم تا مرا به جبهه اعزام کنند گفتم چرا به من نگفتی گفت خجالت کشیدم دوست دارم به جبهه بروم و از کشور دفاع کنم مرحله سوم در منطقه بانه سال 1366به شهادت رسیدند.
انتهای پیام/