خاطره‌ای از شهید بهمن امیری «18»
شهيد «بهمن اميری» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صدای سوت باد گوشم را نوازش می‌دهد. شهری خالی از سکنه، شهری که در زير چکمه‌های دژخيمان له شده است و...» متن کامل خاطره هجدهم این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.

شهری زير چکمه‌های دژخيمان

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد «بهمن اميری» یکم فروردین سال 1345 در شهرستان ني ريز دیده به جهان گشود. 7 ساله بود که راهی مدرسه شد و تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سرگذاشت. دوران راهنمایی را در مدرسه فاطمی و دوره هنرستان را در مدرسه آب باریک شیراز گذراند. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران درآمد و عازم جبهه نبرد شد. وی پس از سالها مجاهدت سرانجام 4 تیر ماه 1367 آسمانی شد.

بیشتر بخوانید: مدرسه ای که زیر خاک بود // قسمت 17

متن خاطره خودنوشت قسمت «18» : شهری زير چکمه‌های دژخيمان

وارد اتاق‌ها شدم و سری ‌کشيدم. لباس‌های ساکنين يک خانه روی زمين ريخته بود. لباس‌های بچه‌ها و ديگر خرابکاری‌هايی که حتی قلم از نوشتن آنها قاصر می‌باشد. در کنار خيابان‌ها که راه می‌رفتم وقتی باد وزيدن می‌گرفت، انگارکه درجنگل‌های آمازون قدم برمی‌دارم.

صدای سوت باد گوشم را نوازش می‌دهد. شهری خالی از سکنه، شهری که در زير چکمه‌های دژخيمان له شده است.

در يک جا به ميدان مين برخورد کردم. می‌دانی چه ميدانی؟ ميدانی که ده‌ها ساختمان را صاف کرده‌اند و تبديل به ميدان کرده‌اند. در کنار فقط سنگرهای عراقی‌ها زده بودند و کانال‌هايی بود که از زيرزمين وارد شهرمی‌شد.

سنگرها که همه با تيرآهن‌های مظلومان ساخته شده بود. در جاهايی که تکه ديوارهايی مانده بود. تنها زينتشان تصوير شهدا بود که به ديوارها و ستون‌های برق نصب شده بود.

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده