در گفتگو با خواهر شهید محمدتقی کریمی روایت شد
شنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۱ ساعت ۱۵:۱۵
به سراغ خانواده شهید تازه تفحص شده شیراز می‌رویم. شهیدی که 38 سال پیش در عملیات بدر مفقودالاثر می‌شود. پدر و مادر هر دو در انتظار بازگشت پسر بودند تا جشن عروسی برای او برپا کنند که خبر مفقودیش آمد...» در این گفتگو با ما همراه باشید.

به گزارش نوید شاهد فارس، به سراغ خانواده شهید تازه تفحص شده «محمدتقی کریمی» می‌رویم. شهیدی که 38 سال پیش در عملیات بدر مفقودالاثر شد و خانواده در این سال‌ها منتظر بازگشت و یا یک خبر از او بودند. خواهر این شهید بزرگوار روایت می کند: «برادرم قرار بود ایام نوروز سال 1364 ازدواج کند. همه چیز برای جشن ازدواج او فراهم شده بود. خانواده همگی آماده برگزاری جشن ازدواج بودند و با این امید با او وداع کردند و...» در این گفتگو با ما همراه باشید.

برادرم پس از 39 سال آمد ولی حسرت که در خانه مادر نبود // نقل عروسی که سهم مراسم شهادتش شد

نوید شاهد: ابتدا خودتان را معرفی کنید:

فاطمه کریمی هستم خواهر شهید محمدتقی کریمی از شهدای تازه تفحص شده شیراز.

نوید شاهد: اهل کجا هستید و چند خواهر و برادر دارید؟

خواهر شهید: اصالتا اهل شهرستان آباده هستیم. 3خواهر و 3 برادر که یکی از برادرانم در نوجوانی بر اثر حادثه ای درگذشت و پس از آن برادر شهیدم به شهادت رسید و اکنون 3 خواهر و یک برادر هستیم. من و برادر شهیدم در شهرستان آباده متولد شدیم اما چون محل سکونت خانواده ما شیراز بود در شیراز بزرگ شدیم.

نوید شاهد: از شغل پدر و تربیت مکتبی اهل بیت (ع) در خانواده شهید بگویید. چقدر رزق حلال در عاقبت بخیری شهید تاثیر داشت:

خواهر شهید: مرحوم پدرم در آباده مغازه دار بود و در شیراز نیز مدتی به شغل بنایی مشغول بود و پس از آن در دکه کوچکی امرار معاش می‌کرد. همیشه معتقد بود پول حلال و رزق حلال برکت دارد. حتی در گرمای ظهر ماه مبارک رمضان در فصل تابستان در عین روزه دار بودن به بنایی می پرداخت و معتقد بود نان حلال موجب عاقبت بخیری می‌شود.

برادرم پس از 39 سال آمد ولی حسرت که در خانه مادر نبود // نقل عروسی که سهم مراسم شهادتش شد

نوید شاهد: خانواده شهید در زمان جنگ تحمیلی در چه شرایطی بودند؛ آیا خانواده مخالفتی با حضور شهید در جبهه نداشتند؟ 

خواهر شهید: آن سالی که محمدتقی قصد اعزام به جبهه را داشت، تازه برادر نوجوانم را در حادثه‌ای از دست داده بودیم. پدر و مادر که داغدار از دست دادن فرزند بودند با رفتن او به جبهه موافق نبودند ولی برادرم با تمام وجود برای اعزامش تلاش کرد تا اینکه توانست رضایت پدر و مادر را جلب کند. سپس به تیپ 55 هوابرد ارتش ملحق شد تا آموزش تکاوری و رزم با دشمن را بیاموزد و سپس به جبهه نبرد حق علیه باطل اعزام شد.


نوید شاهد: ایشان اولین بار در چه تاریخی اعزام شدند. چه مسئولیت هایی بر عهده ایشان بود؟

خواهر شهید: سال 1362 با گذراندن دوره تکاوری به جبهه اعزام شد. از رزمندگان تیپ 55 هوابرد ارتش بود. علاوه بر دوره تکاوری، اموزش چتربازی دیده بود و در تیپ 55 هوابرد شیراز به عنوان بی‌سیم چی و مسئول مخابرات فعالیت داشت.

نوید شاهد: آخرین مرتبه ای که شهید را بدرقه کردید را به خاطر دارید؟ از آن روز و حال و هوای خانواده و شهیدتان روایت کنید:

خواهر شهید: برادرم قرار بود ایام نوروز سال 1364 ازدواج کند. همه چیز برای جشن ازدواج او فراهم شده بود. خانواده همگی آماده برگزاری جشن ازدواج بودند و با این امید با او وداع کردند که پس از عملیات بازگردد و در ایام عید، یک جشن عروسی مختصر برایش گرفته شود. آخرین روزهای سال 1363 را سپری می‌کردیم و قرار بود چند روز آینده با بازگشت محمدتقی، جشن عروسی برگزارشود که خبر شهادتش را شنیدیم.

برادرم پس از 39 سال آمد ولی حسرت که در خانه مادر نبود // نقل عروسی که سهم مراسم شهادتش شد

نوید شاهد:  شهید در چه عملیاتی به شهادت رسید؟

خواهر شهید: برادرم 26 اسفند 1363 در عملیات بدر جزیره مجنون به شهادت رسید. همه آن وسایلی که برای جشن ازدواج برادرم آماده شده بود برای مراسم بزرگداشت شهادتش گذاشته شد.

نوید شاهد: شما چطور در جریان شهادتش قرار گرفتید.

خواهر شهید: گروهی از کارکنان ارتش به خانه پدرم آمده بودند و خبر شهادت برادرم را آوردند.

برادرم مدت ها مفقودالاثر بود. ابتدا به ما گفتند که او به شهادت رسیده است. بعد گفتند خیلی از همرزمانش در این عملیات به عقب بازنگشتند و احتمال زیاد اسیر یا شهید شده اند.
اما هیچ کدام از این حرف‌ها را با قاطعیت نمی گفتند. پس ما همیشه چشم به راه بازگشت برادرم یا حتی خبری از او بودیم. پدرم همیشه با حسرت به برنامه روایت فتح نگاه می‌کرد. می‌گفت امیدوارم نشانی از پسرم بیابم. پدرم تا آذر سال 1374 که چشم از جهان فرو بست همیشه چشم انتظار برادرم بود. آزادگان که به میهن بازگشتند به استقبال خیلی از آن‌ها رفتیم تا شاید خبری از یوسف گمگشته‌مان بیابیم اما هیچ خبری نشد...

37 سال گذشت و مادرم همچنان چشم انتظار بود. هربار گفتیم خانه‌تان کوچک و قدیمی است و مستهلک شده، فکر منزلی جدید باشید، مادرم مخالفت می‌کرد و می‌گفت محمدتقی فقط آدرس و نشانی این خانه را دارد، اگر از جبهه برگشت و ما اینجا نبودیم پسرم به کجا برود؟!
مادرم تا تیرماه سال 1400 همیشه چشم به در و گوش به زنگ بود که برادرم نیامد و مادر آسمانی شد. با رفتن مادر، غم بزرگی به دل داشتیم و امیدوار بودیم با بازگشت برادرم این غم بزرگ التیام یابد.

نقل عروسی که سهم مراسم شهادتش شد

 

تا اینکه روزهای پایانی شهریورماه امسال که مصادف با واپسین روزهای ماه صفر هم بود خبر آمد خبری در راه است. صبح دوشنبه 28 شهریور زنگ تلفن منزل مادر به صدا درآمد و یکی از کارکنان ارتش که حامل خبری مهم بود از ما خواست تا بعدازظهر افراد خانواده ما جمع شوند و پذیرای گروهی از فرماندهان ارتش و مسئولین باشند. عصر فرمانده ارشد نظامی آجا به همراه فرمانده تیپ 55 هوابرد و جمعی از مسئولین لشکری و کشوری به منزل آمدند و خبر از بازگشت یوسف گمگشته ما به وطن دادند.

برادرم جزء شهدای تازه تفحص شده دفاع مقدس بود که با انجام آزمایش DNA هویتش شناسایی شده بود. از برادر شهیدم چند تکه استخوان و جمجه‌اش بازگشته بود که پس از گذشت 38 سال دوری، عاشقانه او را به آغوش گرفتیم و از غم فراق در گوشش نجوا کردیم.

نقل عروسی که سهم مراسم شهادتش شد

 


پیکر مطهرش پس از استقبال با شکوه مردم ولایتمدار شیراز و خانواده و آشنایان وارد شیراز شد و قریب به 5 روز میهمان ما بود که در برنامه های مختلف هیئات مذهبی شیراز و ایام سوگواری رحلت خاتم الانبیاء حضرت محمد(ص) و امام حسن مجتبی(ع) حضور داشت و در این روز در شیراز در مراسمی با شکوه به همراه 2 شهید دیگر تشییع و در خانه ابدی خود در گلزار شهدای دارالرحمه شیراز آرام گرفت.

 

تهیه و تنظیم گفتگو: لیدا ابراهیمیان

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۲
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۷/۳۰
0
1
ای شهید عزیز
شفیع حال ما هم باش...
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۹:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۷/۳۰
0
1
روحت شاد
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده