يکشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۰۵
در کتاب «شب‌های بی‌مهتاب»، روایت زندگی از حماسه دلاور جنگ تحمیلی و خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی سرهنگ «شهاب الدین شهبازی» را می خوانید.

به گزارش نوید شاهد استان قم، کتاب «شب‌های بی‌مهتاب» از مجموعه کتاب های گردآوری شده در بیان دوران دفاع مقدس می باشد که دربرگیرنده روایت زندگی و خاطرات، اسیر آزاد شده ایرانی سرهنگ «شهاب الدین شهبازی» می باشد.

معرفی کتاب/ «شب های بی مهتاب»

این کتاب با مصاحبه و تنظیم "محسن کاظمی" از نویسندگان حوزه ایثار و شهادت به رشته تحریر درآمده و در سال 1386، با تعداد 262 صفحه، توسط انتشارات سوره مهر«حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی»، منتشر شده است.

کتاب تا آسمان راهی نیست، در ده فصل با موضوعات مختلف تقسیم بندی شده است که در پایان کتاب اسناد و عکسهایی از اسارت این سرهنگ آزاده چاپ شده است.

خلاصه ای از روایت اسیر آزاده شده ایرانی؛

در آن لحظه غرور خود را خوردشده می‌دیدم؛

باورکردنی نبود. من! شهبازی! گرفتار دشمن شده باشم. آن لحظه تلخ ترین و ناراحت کننده ترین لحظه عمرم بود. 25آبانماه هوا گرگ و میش بود.

صدای جر و بحث عراقی‌ها مرا از شوک در می‌آورد؛ آنها با هم اختلاف پیدا کرده بودند که ما را با خود ببرند یا اینکه بکشند و خود را خلاص کنند و بالاخره تصمیم خودشان را گرفتند. ما را داخل نفربر انداخته و به درب حردان بردند. درب حردانی که به اشغال عراق درآمده بود و در آن منطقه مرکز فرماندهی شان بود.

در درب حردان ساعت مچی ام را گرفتند؛ دست ها و چشم هایم را بستند و همراهان سرباز داخل یک سنگر انداختند. به زور دستم را باز کردم و حلقه ازدواج و شش قطعه عکس همسرم و مقدار پولی که همراهم بود از جیبم در آوردم و زیر خاک مدفون کردم.

در فصل دوم صفحه 41 می خوانید؛

من تا تیر ۱۳۵۸ در کهنوج بودم، اما پس از بروز نا آرامی هایی که عوامل ضد انقلاب در کردستان و خوزستان به وجود آورده بودند، داوطلب شدم تا در یکی از این دو منطقه خدمت کنم.

با تقاضای انتقالم به کردستان موافقت شد ابتدا به سنندج و سپس به پاوه رفتم ولی در میانه راه خبردادند؛ عوامل ضد انقلاب عقب نشسته شهر به دست نیروهای حزب‌اللهی افتاده است و نیازی به نیروهایی که از ژاندارمری آمده‌اند نیست. از این پیروزی خوشحال شدیم و از همان وسط راه برگشتیم.

در فصل سوم صفحه 75 می خوانید؛

در آشپزخانه ۶ یا ۷ نفر از اسرای ایرانی کار می کردند که دو نفرشان را خیلی مورد اعتماد و اطمینان یافتیم.

از این رو حلقه واسط و ارتباط ما با سایر اسرا شدند؛ در همین ارتباط وقتی بچه ها فهمیدند که من اطلاعاتی از قرآن نهج البلاغه دارم درخواست کرده‌اند تا برایشان مطالبی از نهج البلاغه بنویسم و بفرستم.

چنین درخواستی را من با دل و جان پذیرفتم برای این منظور نیاز به قلم و کاغذ داشتیم که از طریق بچه های آشپزخانه کاغذ زرورق سیگار و مداد فراهم شد.

در صفحه 163 آمده است؛

محرومیت ها و محدودیت های زندگی و کمبود امکانات اولیه و مناسب نبوده بهداشت تغذیه نامناسب و غیر انسانی همه و همه برای ما قابل تحمل بود اما آنچه که روح و جان ما را آزرده می‌کرد وجود اختلافات درونی نفاق و تقابل میان خود اسرای ایرانی بود که من از آن به عنوان حصارهای واقعی و عوامل اصلی اسارت یاد می کنم.

در صلاح الدین با طولانی شدن دوران اسارت به تدریج پرده ها کنار رفت و چهره حقیقی هر کس نمایان شد و ماهیت درونی اشخاص رخ نمود.

در صفحه 150 کتاب شب های بی مهتاب آمده است؛

هر اردوگاه ستادی اداری داشت و به آن مقر می گفتند که یک فرمانده در رأس آن بود و با چند افسر و درجه دار اردوگاه را مدیریت می‌کرد.

در داخل اردوگاه دو تشکیلات حاکم بود، یکی تشکیلات عراقیها که تحت مدیریت و مسئولیت ارشد نظامی اردوگاه قرار داشت. در زیر مجموعه این تشکیلات اسیران حاضر هر یک از شش آسایشگاه با توجه به مختصات و مقیاس های نظامی و فکری خود ارشدی برای خود بر می گزیدند که هماهنگ کننده و رابطه بین افراد اتاق با ارشد اردوگاه بود.

در طول ۷ سال و اندی حضور ما در تکرار سرهنگ مدارایی سرهنگ به و چند نفر در دوره‌های مختلف به ارشدیت اردوگاه برگزیده شده‌اند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده